طرح بحث
یکی از جنبههای مهم دگرگونیهای ژرف جامعة ایران در چهاردهه گذشته، دگرگونی چشمگیر در الگوی روابط جنسی و خانواده است. چنین دگرگونی هایی در سایر کشورهای دنیا نیز بهوقوع پیوسته است و پژوهش های دانشگاهی مهمی هم پیرامون این موضوع وجود دارد. انقلاب جنسی سالهای دهه 1960 در کشورهای توسعه یافته اروپا و امریکای شمالی و سپس در سایر نقاط دنیا، به پرسش کشیده شدن نابرابریهای جنسیتی در حوزه خانواده و تحول نقشهای زنانه و مردانه، کوچک شدن اندازه خانواده و زوال تدریجی سلطۀ مردانه و خانواده های سنّتی، ظهور اشکال جدید خانواده و زندگی خانوادگی، بهرسمیت شناخته شدن حقوق همجنسگرایان، گسترش چشمگیر پدیدههایی مانند طلاق ویا زندگی مجردی از جمله نشانه های این تحولات مهماند. آنچه اما شرایط ایران را با سایر کشورها متفاوت می کند نوع برخورد نهادها و گفتمان رسمی با این تحولات اجتماعی، انسانشناسانه و ذهنیتی و تنشهای شدیدی است که میان هنجارهای رسمی، فرهنگ سنّتی و الگوهای سکسوالیته و اشکال زناشویی جدید در دل جامعه ایران شکل گرفته است. در گفتمان رسمی و قوانین جمهوری اسلامی خانواده در قالب سنّتی نهادی، کانونی مقدس است و بخش مهمی از نظام ارزشی حکومت در حوزۀ فردی و کنترل اجتماعی بهویژه در آنچه به بدن و سکسوالیته مربوط می شود با همین تلقی از خانواده پیوند خورده است. نظارت سخت گیرانه بر بدن، امر جنسی و رفتارهای فردی مربوط به آن و یا تداوم نقش های سنّتی زنانه و مردانه از جمله در چارچوب نظام خانواده در الگوی سنّتی آن ممکن است. در این نوع خانواده است که رفتارهای جنسی و بدن در چارچوب قواعد دینی محدود میشوند، افراد (بهویژه زنان) از ترس ارتکاب گناه و مجازات نوعی “پرهیزکاری” جنسی را درونی می کنند و نظام اقتدار سنّتی مردانه در درون خانواده از مشروعیت برخوردار می شود. همزمان وجود و تداوم این نظم جنسی به نشانهای پرمعنا از اقتدار حکومتی دینی هم تبدیل می شود. کاهش نفوذ این شکل از خانواده سنّتی و ظهور اشکال جدید خانواده و روابط جنسی خارج از ازدواج برای گفتمان رسمی حکومت دینی به معنای نظام گسیختگی ساختارهای اجتماعی و سست شدن نظم دینی و اخلاق سنّتی است. پیامد ناگزیر مقاومت نهادهای رسمی و به رسمیت نشناختن رفتارها و مطالبات جدید، کندی و یا حتا بن بست نوسازی خانواده و روابط جنسی در ایران است (اعزازی، 1387) و بحران کنونی در این حوزهها بهویژه به این شکاف پرتنش باز میگردد (ًAfary, 2009 ; Mahdavi, 2009). نوع برخورد نهادهای رسمی با آنچه در ایران همخانگی و یا همباشی (زندگی مشترک بدون ازدواج) نام گرفته یکی از مصداق های تنشی است که در جامعۀ ایران در رابطۀ با رفتارهای جنسی و ظهور اشکال جدید همزیستی دو فرد پدیدار شده است.
انقلاب خاموش جمعیتی
بازخوانی نتایج سرشماری های چند دهه اخیر و یا کارهای میدانی که در حوزۀ خانواده و روابط زناشویی صورت گرفته همگی حکایت از تحولات جامعه شناسانة ژرفی دارند که در جامعۀ ایران گاه بهگونهای خاموش و در درون خویش بهسر میبرند. نتایج هشتمین سرشماری عمومی کشور در سال 1395 نشان از ادامۀ روندهایی ساختاری دارد که از سال های 1370 در رفتارهای جمعیتی در جامعۀ ایران آغاز شده بود. در سه دهۀ گذشته، ایران دوران مهم انتقال جمعیتی را پشت سر گذاشته و رشد متوسط سالانه جمعیت آن از 3.7 درصد (متوسط دهه 1355 تا 1365) به حدود 1.3 رسیده است. نام این دوران انتقالی جمعیتی را به درستی می توان انقلاب خاموش جمعیتی-اجتماعی نام داد. انقلابی که دارای معنای جامعه شناسانۀ مهمی است چرا که رفتارهای جمعیتی هم بازتاب درکی جدید از خانواده است و هم بخشی از جایگاه و هویت تحول یافته زنان و مردان در جامعه را به نمایش می گذارد. پایین آمدن نرخ رشد جمعیت سبب شده خانوادهای پرجمعیّت (5 نفر و بیشتر) دیگر الگوی اصلی خانواده نباشند، اندازۀ متوسط خانواده به 3.3 نفر کاهش یابد (5 نفر در سال 1355) و گروه اجتماعی جدیدی که افراد ازدواج نکرده بالای 20 سال را شامل می شود هر روز وزن کمی بیشتری در جمعیت ایران پیدا کند. خانواده های 5 نفره و بالاتر که در سال 1355 حدود 54 درصد خانواده های ایران را در بر می گرفتند در آخرین سرشماری رقمی کمتر از 17 درصد را تشکیل می دهند. در سرشماری آخر، نیمی از 24 میلیون خانوادۀ ایرانی 2 یا سه نفرهاند. یکی از دلایل مهم پایین آمدن نرخ بارآوری، بالا رفتن سن متوسط اولین ازدواج است که بهطور منظم از سال 1355 افزایش یافته است (19.5 سال در سرشماری 1355 برای زنان، 24.5 سال در 1395). در سرشماری سال 1395 حدود 10 میلیون نفر از افراد 20 تا کمتر از 40 سال (6 میلیون مرد و 4 میلیون زن) بدون همسر رسمیاند (طلاق گرفته یا هیچگاه ازدواج نکرده). این دگرگونیها بهروشنی از دگرگونی ذهنیتی و فرهنگی و زوال خانواده های بزرگ پدرسالار در ایران در جامعه حکایت می کنند (اعزازی، 1387؛ کاظمی پور، 1388؛ لادیه-فولادی، 2003؛ منادی، 1385).
رشد بی سابقه آمار طلاق در ایران نیز بازتاب گسترده ای در جامعه داشته است. تعداد طلاق ها از حدود 39 هزار نفر در سال 1370 به 175 هزار در سال 1396 افزایش یافته و در نتیجه نسبت طلاق به ازدواج در طول این دوره از 9 به 29 طلاق به ازای 100 ازدواج رسیده است. در برابر، شمار خام ازدواج در ایران پس از دههها افزایش از سالهای پایانی دهه هشتاد روندی نزولی در پیش گرفته و از 890 هزار در سال 1389 به حدود 602 هزار در سال 1396 کاهش یافته است. افزایش کمّی چشمگیر شمار زنان و مردان طلاق گرفته (حدود 2 میلیون نفر از ابتدای دهۀ 90) منجر به حضور گروه اجتماعی بزرگی در جمعیت ایران شده که بخشی از آنها خارج از چارچوب و هنجارهای خانواده سنّتی زندگی می کنند. بحران جدایی و طلاق در ایران فقط به کسانی که بهطور رسمی از یکدیگر جدا شدهاند فرو کاسته نمی شود. بخشی از کسانی هم که هنوز زیر یک سقف بسر می برند از نظر احساسات از یکدیگر جدا شدهاند و گاه زندگی جنسی مستقلی دارند. آنچه در ادبیات جامعه شناسانه “طلاق عاطفی” نام گرفته زندگيیهای خاموش و خانوادههایی توخالیاند كه زن و مرد در كنار هم با سردی به سر می برند ولی تقاضای طلاق قانونی نمیكنند (بخارايی، 1386؛ باستانی، گلزاری، روشنی، 1389). تغییر در رفتارهای جمعیتی که خود نتیجۀ دگرگونیهای ذهنیتی مهم در میان زنان و مردان و تلقی آنها از خانواده در شکل سنّتی آن است زمینه های عینی تحولات جدیدی را بهوجود می آورند که یکی از اصلی ترین جلوههای آن رفتارهای جنسی و شکلهای نوظهور همزیستی در جامعه است (آزاد ارمکی، 1386؛ ساروخانی، 1385).
کدام واژه برای نام گذاری پدیدۀ جدید؟
روابط خارج از ازدواج در ایران بهصورت حاشیهای و ناپیدا از دهههای قبل هم وجود داشته است اما جنبههای آن در سالهای اخیر گسترش یافته است. پدیدههای نوظهور اجتماعی گاه نوعی چالش زبان شناسانه را هم در پی میآورند چرا که باید برای رفتار جدید اجتماعی نامی گذاشت که تازگی و یا ویژه بودن آن را هم نشان دهد. در ایران انتخاب این واژه به چونی خوانش از این پدیده ارتباط پیدا کرده است. مثلاً تفاوت نگاه و داوری میان نهادهای رسمی و افکار عمومی و یا بخشهایی از جامعه سبب می شود که هر یک از آنها واژگان خاص خود را برای توضیح پدیدهای اجتماعی مورد نظر داشته باشد. در ادبیات پژوهشی برای توصیف همزیستی خارج از ازدواج رسمی یک زوج بیشتر از واژههایی مانند همخانگی، همبالینی، همباشی یا ازدواج سفید استفاده میشود. در پژوهش آزادارمکی و همکاران “همخانگی” و یا “همبالينی” به عنوان “رابطۀ صميمی و عاطفی بدون ازدواج با يكديگر” تعریف شده است. نویسندگان با اشاره به گيدنز نوشته اند که در همخانگی، پایبندی به شريك زندگی، جنبه عاطفی دارد؛ نه قانونی. از نظر آزاد ارمکی و همکاران (1390) روابط همخانگی رقيب جدی نهاد ازدواج است و خود را در قامت “ازدواج غير رسمی” باز مینماياند. الگويی از رابطۀ كه بسياری از تعهدات و شرايط ازدواج را دارد اما از قوانين، سنّتها و محدودیتهای آن گريزان است. کریمیان، سالاری و ملکاری (1394) هم از واژۀ همخانگی استفاده میکنند و در تعریف از این واژه میگویند که روابط عاشقانه در الگوهای پیشرفته خود، به روابط “همخانگی” منجر میشود. این الگوی جدید همۀ ویژگیهای الگوی رابطۀ دوستی عاطفی را دارد، با این تفاوت که این افراد زندگی با یکدیگر “زیر یک سقف” و رابطۀ جنسی بدون ازدواج را نیز تجربه میکنند و با یکدیگر زندگی اقتصادی مشترکی دارند” (ص 178، 1394). از نظر گلچین و صفری وجه تمایز همخانگی بدون ازدواج با ازدواج به شیوۀ رایج نبودن قرارداد رسمی پذیرفته شدۀ اجتماعی است (ص 33، 1396). نویسندگان میان همخانگی کسانی که قرارداد صیغه میان آنها وجود دارد و هم خانگی بدون قرارداد تفاوت می گذارند و در تعریف همخانگی از چارچوب قانونی فراتر می روند و ضمن پرداختن به تغییر و کاهش کارکردهای سنّتی خانواده، همخانگی را سبکی از زندگی تعریف می کنند که در آن تقسیم وظایف سنّتی مرد و زن نفی می شود و طرفین، از فشار نقشی در ازدواج به شیوۀ مرسوم رهایی می یابند (ص 38، 1396).
در رسانههای جمعی از این سبک جدید زندگی به عنوان ازدواج سفید یا ازدواج سیاه هم یاد شده است. سفید بودن این ازدواج در فهم جمعی بیشتر به عدم ثبت آن در شناسنامه مربوط می شود. سیاه بودن هم از دیدگاه برخی رسانه ها به “غیر شرعی” بودن رابطۀ جنسی بیرون از ازدواج باز میگردد. در برخی مجلات دانشگاهی هم میتوان متونی یافت که از دیدگاه دینی برخوردی منفی با این پدیده اجتماعی دارند. برای قنبریان ريشۀ عبارت ساز “ازدوج سفيد” نوعی حرمت زدايی از جامعه و عادی كردن نوعی رابطۀ نامتناسب با فرهنگ دينی ايرانی است كه برای دوركردن افراد جامعه از سبك زندگی اسلامی ايرانی تلاش میكند ومشروعيت اجتماعی و حقوقی ندارد (1396، ص 171).
گستردگی روابط جنسی خارج از ازدواج
جامعه شناسی خانواده و جوانان و دیگر حوزه های نزدیک به آن در سالهای اخیر بهطور گسترده به «رواج روزافزون سهل گیری جنسی و دگرگونی ارزشهای جنسی» (علی تبار و همکاران، 1393) پرداختهاند. به نظر میرسد گرایش پژوهشهای دانشگاهی به این موضوع از جمله به این دلیل است که اشکال گوناگون روابط جنسی خارج از ازدواج با وجود منع قانونی، دینی و هنجاری به پدیدهای قابل مشاهده و “آشکارا” در جامعه تبدیل شدهاند. یکی از بحثهای مهم مربوط به پیدایش روابط جنسی خارج از ازدواج در جامعه میزان گستردگی کمّی آن و نیز گروههای اجتماعی و سنی (جوانان، دانشجویان، دانش آموزان) است که به چنین رفتارهایی روی میآورند. گسترش روابط خارج از ازدواج در حالی صورت میگیرد که پذیرش اجتماعی آن در جامعه هنوز با مشکلات جدی همراه است. قدوسی و بیات (1393) در مقاله ای در مجله زنان بر این باورند که ضعیف بودن پیوندهای اجتماعی، پاشنه آشیل این روابط است. گلچین و صفری (1396) هم با توجه به محدویتهای خارجی رابطۀ که می تواند ناشی از نامشروع بودن سبک زندگی نزد والدین و اقوام و آشنایان، غیر قانونی بودن آن نزد نهادهای رسمی و همچنین نپذیرفتن اعضای جامعه، باشد به ناپایدار بودن آن در زمان اشاره می کنند. به این گونه است که از نظر گلچین و صفری، «معایب سبک زندگی همخانگی در کنار موانعش، با گذر زمان، هویدا می شود» (ص 50، 1396).
آزاد ارمکی و شریفی ساعی (1390) بر آناند که با مشکل شدن ازدواج و بسته شدن راه های مشروع برقراری رابطۀ جنسی، الگوهای رفتاری غیرمشروع و هنجارگریز (آنومیک) در جامعه گسترش یافته است. در پژوهشی دیگر، آزاد ارمکی و همکاران (1390) در بررسی سنخ شناسانۀ روابط جنسی پیش از ازدواج به الگوهای تفكيك و تكثير شدۀ شش گانهای اشاره می کنند. اين الگوها عبارت اند از: 1. روابط آزاد (الگوهای روسپی گری )؛ 2. روابط صيغه ای؛ 3. روابط دوست دختر و دوست پسر؛ 4. روابط همخانگی؛ 5. روابط ضد عاشقانه (الگوهای فريب)؛ و 6. روابط مبتنی بر عشق سيّال. به نوشتۀ بهروزیان و حسنوند آنچه دوستی و روابط دختر و پسر را در میدان مورد مطالعه به مسئلهای اجتماعی تبدیل کرده، نوع درک و تفسیر متفاوت نوجوانان و جوانان نسبت به روابط جنسی (نامشروع) پیش از ازدواج است که با موازین و عرف اجتماعی همخوانی ندارد (1395، ص 190). از نظر آنها دگرگونیهای ارزشی جوانان پیرامون مسائل جنسی در بین گروهی که در پژوهش شرکت کردند به حدّی است که تعدادی از پاسخگویان، به نقد چارچوب های اجتماعی و فرهنگی سنّتی حاکم بر جامعه پرداختهاند، پایبند به ارزشها و هنجارهای جامعه نبودند و مهمتر اینکه داشتن هرگونه ارتباط با جنس مخالف را به شیوه های مختلف ضروری پنداشته و آن را به منزله شیوۀ جدید زندگی در عصر مدرن تفسیر و ارزیابی کرده و پذیرفتهاند. در پژوهش دیگری در میان جوانان، عظیمی هاشمی و همکاران نیز به دگرگونی در روابط پیش از ازدواج اشاره میکنند و مینویسند: «شواهد حاکی از آن است که تغییر در ارزشها و نگرشها در ایران، به سوی مثبت قلمداد کردن رابطهها و معاشرتهای دختر و پسر پیش از ازدواج است، بهطوری که ازدواجهای برخاسته از این گونه معاشرتها افزایش یافته است.» (1394، ص 183). پژوهشها در نقد رفتارهای جدید جنسی از شکاف بین نسلی هم یاد می کنند بهویژه آنکه این نوع روابط، پنهانی و دور از چشم والدین شکل می گیرند (بهروزیان و حسنوند، 1395).
بیشتر پژوهشهای میدانی در سالهای اخیر به گروههای جوان جامعه بهویژه دانشجویان و دانشآموزان دبیرستانی پرداختهاند. فراهانی خلج آبادی و مهریار (1389) در تحقیق خود نشان میدهند که نزدیک به 25 درصد دختران مجرّد دانشجو در تهران، در طول زندگی خود به نوعی، رابطۀ جنسی با جنس مخالف را تجربه کردهاند. خلج آبادی فراهانی، کاظمی پور و رحیمی (1392) نیز در پژوهش میدانی کمّی خود در میان دانشجویان تهرانی از وجود 23 درصد افرادی که دارای رابطۀ جنسی (با یا بدون قصد ازدواج) هستند سخن به میان می آورند. در پژوهشی کمّی در میان دانشجویان استان خراسان رضوی (عظیمی هاشمی و همکاران، 1394)، حدود نیمی از دانشجویان دوستی دختر و پسر بدون قصد ازدواج را بهراحتی و یا تحت شرایطی میپذیرند در حالیکه از نظر این دانشجویان درصد بسیار کمی از والدین (17 درصد) با چنین رابطهای موافقت میکنند. بر اساس این پژوهش 44 درصد دانشجویان نوعی از تماس بدنی (تماس بدنی محدود، تماس بدنی عاطفی و تماس جنسی) را در روابطی که در آن قصد ازدواج وجود ندارد قابل قبول می دانند. نکتۀ جالب در این پژوهش آن است که میزان پذیرش تماس بدنی در میان کسانی که وارد رابطۀ دوستی با قصد ازدواج می شوند هم کم و بیش در همین سطح است. برای عظیمی هاشمی و همکارانش (1394) نوعی شکاف درون نسلی و قطبی شدن ارزشی در نسل جوان دانشجو وجود دارد و 46 درصد آنها فراتر از هنجارها و ممنوعیتهای دینی با جنس مخالف وارد نوعی از رابطه میشوند. گرمارودی و همکاران (1388) نیز در پژوهش خود بر روی 2400 دانش آموز دبیرستانی (14-17 ساله)، نشان میدهند که با وجود منع شدید «نزديكی جنسی قبل از ازدواج در فرهنگ و مذهب ما» چنین رفتارهایی در بین جوانان گسترش می یابد. بر اساس این پژوهش بیش از 20 درصد افراد جامعۀ آماری، نزدیکی کامل جنسی را در طول زندگی خود تجربه کرده اند و حدود 28 درصد پسران دبیرستانی و 13 درصد دختران گفته اند که دارای روابط جنسی هستند. از نظر نویسندگان وجود چنين رفتاری در ميان دختران دبيرستاني، نشان از كمرنگ شدن توجه به مذهب در ميان نوجوانان دختر و عدم اميد به ازدواج در آينده دارد (1388). محمدی و محمدی (1395) با مراجعه به آمار موجود در مطالعات میدانی در تهران نتیجه می گیرند که بین 20 تا 60 درصد افراد گروه سنی 14 تا 18 سال، اغلب بهطور پنهانی و بدون رضایت خانواده، ارتباط عاطفی و رابطۀ جسمانی و جنسی برقرار می کنند.
در پژوهشهای دانشگاهی اشارههای فراوانی به تفاوتهایی وجود دارد که در رابطههای پیش از ازدواج میان دختران و پسران مشاهده میشود. در کار پژوهشی خلج آبادی فراهانی ، کاظمی پور و رحیمی (1392) دوستی پیشرفته در دختران با تمایل بیشتر به ازدواج رابطۀ معنادار دارد، در حالیکه در پسران معاشرت پیشرفته با تمایل کمتر به ازدواج رایج است. همزمان نسبت دخترانی که دارای رابطۀ جنسیاند و قصد ازدواج با دوست پسر خود را دارند بیش از پسران است. این رفتار می تواند اینگونه تفسیر شود که دختران بیشتر با قصد ازدواج وارد روابط دوستی پیش از ازدواج می شوند و کمتر به این شکل از رابطه به عنوان جایگزینی برای ازدواج می نگرند.
موضوع سن افرادی که به روابط خارج از ازدواج روی میآورند نیز در بیشتر پژوهشها مطرح شده است. برخی بالا رفتن تدریجی سن اولین ازدواج را زمینه ساز گسترش روابط جنسی خارج از ازدواج میدانند و کسان دیگری هم بر این باورند که روابط خارج از ازدواج خود به عاملی برای بالا رفتن سن متوسط اولین ازدواج تبدیل میشود (خلج آبادی فراهانی ، کاظمی پور و رحیمی ،1392).
در کنار بحث پیرامون روابط جنسی خارج از ازدواج، بحث روابط موازی نیز بهتدریج وارد ادبیات دانشگاهی میشود. مثلاً افزایش پژوهشهایی که پیرامون خیانت در روابط زناشویی در ایران صورت میگیرد نشان از وجود این پدیده در جامعه دارد بدون آنکه کسی قادر به نشان دادن جنبههای عینی آن باشد. علی تبار و همکاران (1393) در پژوهش خود نشان میدهند که حدود 40 درصد جامعه آماری دارای روابط جنسی موازی (فرازناشویی) بودند. عزتی و کاکابرایی (1395) در پژوهش کمّی خود بر روی 110 نفری که رابطۀ خارج از زناشویی را تجربه کرده اند (70 زن و 40 مرد) نشان میدهند که عدم رضایت از زندگی و رابطۀ جنسی و نیز کنشهای دوسویه اجتماعی زمینه روانشناسانه رفتارهای تابو شکنانه در ایران را فراهم میکنند.
در کارهای پژوهشی پیرامون روابط جنسی خارج از ازدواج در ایران، رابطۀ آن با سیاست نیز مورد بحث قرار میگیرد. آنچه در ایران بحث میان سکسوالیته و سیاست را مهم و جذاب میکند وجود حکومت دینی و سماجت در تحمیل نظم اخلاقی سختگیرانهای در این حوزه و برخورد با رفتارهای هنجارشکنانه جامعه است. آفاری و مهدوی از جمله کسانیاند که در نوشتههای خود در خارج از کشور به این جنبه توجه کردهاند (Afary ; 2009 ; Mahdavi, 2009). مهدوی از جمله خواست کاهش سختگیریها در حوزۀ سکسوالیته را یکی از مطالبات جوانان می داند.
همباشی در پژوهشهای دانشگاهی
پژوهش هایی که درباره رفتارهای جدید جنسی در ایران انجام شدهاند به دگرگونیهای مهم در حوزۀ ارزشی و فرهنگی و نیز دگرگونیهای کلان اجتماعی و اقتصادی اشاره میکنند و گرایش به الگوی همخانگی و یا اشکال گوناگون رابطۀ جنسی خارج از ازدواج را توضیح میدهند. کاربست رهیافتهای کیفی در این حوزه سبب شده است که مصاحبه شوندگان، مجموعهای گسترده از انگیزه ها و عوامل را مطرح کنند.
در جستوجوی دلایل اجتماعی همخانگی
از نظر آزاد ارمکی و دیگران (1391)، روابط پیش از ازدواج در ایران با انگیزههای گوناگون و در قالب الگوهای متفاوتی صورت میپذیرد. نویسندگان الگوهای “همخانگی” را افراطی ترین شکل های روابط پیش از ازدواج به شمار می آورند. الگویی که از نظر آنها ریشه های عمیق غربی دارد و ناشی از تحولات اجتماعی و اقتصادی میانۀ قرن بیستم در این کشورهاست (1391، ص 45). به نظر می رسد در نگاه این متون، ازدواج و خانواده در شکل سنّتی و رایج آن نقطه مرجع کانونی و هنجار “عادی” است و رفتارهای دیگر از طریق فاصله و نوع رابطه با این نقطه مرجع سنجیده میشوند. پژوهش کیفی کریمیان، سالاری و ملکاری (1394) که در سه شهر کرمان، تهران و بندرعباس انجام شده از سن جوان کسانی که تجربۀ رابطۀ جنسی دارند، مدارک تحصیلی دانشگاهی و رابطۀ کم و بیش ضعیف با مذهب حکایت میکند. به نوشتۀ آنها دوری از خانواده به مناسبت تحصیل یا کار، فرصت مناسبی را در اختیار این افراد قرار میدهد تا به دور از نظارت والدین انواع روابط پیش از ازدواج را تجربه کنند (1994، ص 195). پیمایش زارع شاه آبادی و سلیمانی (1391) نشان می دهد که گرایش به رابطۀ پیش از ازدواج، با درآمد خانواده، تحصیلات پدر و سن فرد رابطۀ مستقیم و با سطح دینداری و روابط حسنه با والدین رابطۀ معکوس دارد. پژوهشهای میدانی هم به تأثیر فرهنگی خارج کشور و «ورود ارزشهای جهانی از طریق ابزارهای جدید ارتباطی» اشاره میکنند (آزاد ارمکی و دیگران، 1391، گرمارودی و دیگران، خلج آبادی فراهانی و مهریار، 1389) و هم تحولات عینی و ذهنیتی را که در داخل ایران شکل گرفته اند از نظر دور نمی دارند (گلچین و صفری، 1396؛ منادی، 1385؛Mahdavi, 2009, Afary, 2009 Khalajabadi et al., 2011).
دگرگونیهای فرهنگی جامعه در بسیاری از نوشتههای دانشگاهی مورد توجه قرار گرفته است. در الگوی تحلیلی آزاد ارمکی و دیگران (ص 54، 1991) در بخش مقولات عمده به دو گروه دگرگونیهای برون ساختاری( جهانی شدن) و درون ساختاری اشاره شده است. در بخش دگرگونی های برون ساختاری از جمله دگرگونی های فرهنگی مورد توجه قرار گرفتهاند که شامل بازاندیشی و آرمان زدایی از سنّت، پیدایش ارزشهای جدید، افزایش استقلال و آزادی فردی، لیبرالیسم اخلاقی، احساس هنجارگریزی، شکل گیری گرایشهای روشنفکرانه و یا الگوهای جدید همسریابی می شود.
دلایل اقتصادی دگرگونیهای رفتاری در جامعه موضوع برخی از نوشتههای دانشگاهی است. کریمیان، سالاری و ملکاری (1394) مزایای اقتصادی همخانگی مانند صرفه جویی در مخارج طرفین و یا تأمین نیاز مالی یک شریک توسط دیگری مطرح شده است. در پژوهش آزاد ارمکی و همکارانش به دو عامل گسترش نظام سرمایهداری و افزایش ناامنی شغلی نیز اشاره شده است (ص 54، 1391).
عواملی که به “نوسازی” عرصه های زندگی و کلانشهرها مربوط میشود نیز یکی از محورهای مهم بحثهای دانشگاهی را تشکیل میدهند (گلچین و صفری، 1396). ورود رسانههای جهانی (ماهواره، اینترنت)، افزایش امکانات روابط شخصی، آموزش مدرن (گسترش دانشگاه ها)، کلانشهرنشینی و فرصت گمنامی از جمله موضوعهای پژوهش آزاد ارمکی و همکارانش درکار میدانی در میان جوانانی است که همخانگی را تجربه کردهاند. آنها مینویسند: «ماهواره، با اينكه در كشور ما رسانهای ممنوع است، گسترش بسياری دارد. ماهواره، با تنوع و تعدد شبكههايش، سوژه را در دهكدۀ جهانی با فرهنگ واحدی كنترل میكند و آموزش پنهان میدهد؛ آموزشی كه نتيجۀ آن تغيير سبك زندگی در جهت يكسان سازی فرهنگی مطابق با ارزشهای سرمایهداری است» (ص 63، 1991). از نظر نویسندگان، زندگی در کلانشهرها زمینۀ عینی مساعدی برای گسترش اینگونه روابط و پوشیده ماندن از نگاه آشنا بهوجود آورده است: «در همين راستا، دختران و پسرانی كه پيش از اين برای حفظ آبرو در سطح محله، ارتباط خود را نمايان نمیكردند و جنبۀ خودكنترلی بر روابط آنها حكم فرما بود اين بار در دل گمنامی شهری، ديگر ابايی از ارتباطات نامتعارف خود ندارند؛ فرايندی كه با پيدايش تكنولوژیهای ارتباطی بر پنهان بودن آن نيز افزوده شده است».
درک و تلقی از خانواده و جایگاه آن در بسیاری از پژوهشهای دانشگاهی ایران موضوع بحث قرار گرفته است. در نظر آزاد ارمکی و همکاران (ص 59، 1391)، ورود دختران به عرصههای اجتماعی (دانشگاه، بازار کار)، تسهیل روابط دختر و پسر، افزایش سن ازدواج، افزایش طلاق، کاهش کنترل خانواده بر فرزندان، شکاف نسلی، شبکۀ گروههای دوستی عواملیاند که از آنها به عنوان «دگرگونی های درون ساختار» یاد می شود. ترس از جدایی دردآور در ازدواج ناموفق و یا طرد خانواده و جامعه پس از طلاق، عدم آمادگی برای ازدواج، تردید و دودلی در زمینۀ ارزش ازدواج، ترس از محدود شدن آزادی و مسئولیت پذیری از جمله مسائلی است که در پژوهش کریمیان، سالاری و ملکاری (1394) به آنها اشاره میشود. صفایی (1390) به پدیدۀ «استحاله نسبت به مفهوم عشق» در میان جوانان اشاره میکند و بازتاب رفتاری آن را “ریسک هدفمند” برای دختران میداند. از نظر او پدیدۀ «استحاله نسبت به مفهوم عشق» به شکاف بین رواج زمینههای آرمانی عشق، از یک سو، و ایجاد محدودیتها و بنبستهای ارتباطی که عدم شناخت دوجنس را در طول جامعهپذیری موجب میشوند، از سوی دیگر، بازمیگردد. صفایی بهرغم دگرگونیهای اجتماعی و به تبع آن، افزایش سن ازدواج، به اعتبار اجتماعی دختران از طریق ازدواج می پردازد که از نظر او زمینه ساز ایجاد اضطراب ازدواج برای آنان میشود. برای نویسنده رفتار دختران بسیار “عقلانی” است و تا حدود زیادی بر پایۀ محاسبۀ موقعیت کنونی و گمانه زنی دربارۀ آینده شکل میگیرد. گلچین و صفری (1396) فروکاسته شدن کارکرد و اهمیت خانواده را بخشی از شرایط زمینهای انتخاب سبک همخانگی زندگی میدانند. مصاحبههای آنها نشان میدهد که فاصلۀ فکری با خانواده و بهوجود آمدن فضاهای جایگزینی سبب میشود که جای خانواده را دوستان (در دانشکده و محیط کار) و شبکههای اجتماعی پر کنند و خانواده کنترل کمی بروی نسل جدید داشته باشد.
دگرگونی های ذهنیتی و فرهنگی و همخانگی
دگرگونیهای ذهنیتی و فرهنگی جوانان در حوزۀ سکسوالیته در شماری از پژوهشها مورد توجه قرار گرفته است (Mahdavi, 2009). از نظر گلچین و صفری (1396) تحولات ذهنیتی به منزله “شرایط علّی”، سه موضوع دید منفی به ازدواج مرسوم، باورهای فمینیستی و عدم اعتقاد و پایبندی به ارزشهای دینی جامعه را در بر میگیرد. در نظر آنها عشق و دوست داشتن سبب میشود دو نفر موانع قانونی و اجتماعی همخانگی را در تصمیم خود عمده نکنند و با آگاهی به مشکلات ناشی از چنین انتخابی به این سبک زندگی روی آورند. کریمیان، سالاری و ملکاری (1394) از دیدگاه روانشناسی به نیازهای عاطفی و جنسی مشخص افراد در تجربه همخانگی پرداختهاند. افزایش زمان با هم بودن، ارضای نیازهای جنسی و یا وابستگی عاطفی و نداشتن عزت نفس از جمله دلایلی است که در مصاحبه ها از آنها یاد شده است. یکی از مسائل دیگری که در تصمیم گیری ها تأثیر می گذارد آشنایی پیشین و شناخت این سبک زندگی است. این شناخت اولیه که با مطالعه و یا آشنایی با تجربه های مشخص دیگران کسب می شود در انتخاب زنان و مردان تأثیر میگذارد. درذهنیّت جدید برخی جوانان همخانگی معنای آزمودن سازگاری و یا ازدواج آزمایشی را دارد (کریمیان، سالاری و ملکاری، 1394). گلچین و صفری (1396) هم به تجربۀ مشخص همخانگی میپردازند و فرهنگ جدید رابطه میان دو نفر و اینکه زوجها در این سبک زندگی در کنشهای دوسویه اقتصادی، تقسیم وظایف خانه و بیرون از خانه و همچنین میزان محدود کردن یکدیگر، به رابطهای با برابری بیشتر نسبت به ازدواج مرسوم باور دارند. به گفتۀ آنها در این سبک زندگی، تأمین نیازهای خانه به عهدۀ شخص خاصی نیست و حساب و کتابی نیز بین دو طرف وجود دارد و آنها، به اصطلاح خودشان، «هر چقدر که دارند، وسط می گذارند» (گلچین و صفری، 1396، ص 48).
تفاوت گذاری میان زن و مرد
تفاوتهای رفتاری و ذهنیتی میان دختران و پسران در بخش بزرگی از پژوهشهای مربوط به همخانگی مورد توجه قرار گرفته است. گلچین و صفری (1396) “باورهای فمینیستی” را یکی از دلایل گرایش زنان به همخانگی میدانند. به نوشتۀ آنها اعتقاد به “باورهای فمینیستی” به این معناست که فرد از یکسو بر این نظر است که زن باید مستقل باشد و الگوهای جنسیتی رایج در ازدواج به شیوۀ مرسوم، مورد پذیرش او نیست و طرفدار آزادی زنان و برابری میان زن و مرد است و از سوی دیگر، در ازدواج به شیوۀ مرسوم، باورهایش چه از جنبه قانونی چه نظام نقشی، نقض می شوند. عظیمی هاشمی و همکاران (1394) بر این باورند که در مجموع زنان در مقایسه با مردان، نگرش منفیتری به اینگونه معاشرتها دارند. این تفاوت جنسیتی با عوامل دیگر مانند پایگاه اجتماعی-اقصادی خانواده، سطح تحصیلات، و یا شهر و استان محل اقامت گاه به گونهای محسوس تغییر میکند (قاراخانی، 1386؛ ضرابی و مصطفوی، 1390؛ موحد و عباسی شوازی، 1385؛ عظیمی هاشمی، 1394). در شماری از پژوهشها به سود و زیان ناشی از رابطۀ خارج از ازدواج برای دختران اشاره شده است. از نظر گلچین و صفری برای یک زن، این “زیان” ها شامل از دست دادن جذابیتهای ظاهری ناشی از بالا رفتن سن، آسیبهای اجتماعی ایجاد شده به دلیل از دست رفتن بکارت، آسیبهای جسمی ناشی از سقط جنین احتمالی و از دست دادن فرصت ازدواج است (ص 51، 1396).
همخانگی، پدیدۀ غربی ؟
دونکتۀ مهم در بازخوانی سنجشگرانۀ بخش بزرگی از متون دانشگاهی ایران به چشم می خورد. نکتۀ اول توجه به عوامل مادّی و بیرونی (اجتماعی و یا فردی) است که زمینه ساز رفتارهای هنجارشکنانه میشود. تلاش برای یافتن روابط علّت و معلولی در این حوزه حتا شامل پژوهشهای کیفی هم می شود که بهطور معمول باید بیشتر درپی معنا و دنیای ذهنی و تفسیرهای فردی سوژه های اجتماعی باشند. مثلاً در پژوهش آزاد ارمکی و همکارانش (1991) با آنکه از دختران و پسرانی که در کار میدانی به سراغ آنها رفتهاند به عنوان “سوژه”های اجتماعی یاد می شود اما در نتیجه گیری این سوژهها ناپدید می شوند: «نتيجة اين تحولات و فرايندهای جامعه پذيری جهانی سبب شده است كه روابط جنسی پيش از ازدواج در ايران گسترش يابد. روابطی كه به تدريج با افزايش يافتن ، متكثر و متنوع نيز شده اند؛ تنوعی از تغييرات كه همخانگی نيز يكی از محصولات آن بوده است. به عبارتی، همخانگی در ايران ظهور نكرد كه وارد شد». از نظر نویسندگان «رشد الگوهای جديد روابط جنسی همچون گسترش شديد روابط جنسی پيش از ازدواج، روابط جنسی خارج از ازدواج، همخانگی، همجنسگرايی، و حتی الگوهای جديد روسپیگری، همه، محصولات متنوع تفكر مدرن در مغرب زمين بوده است. اگر يك جامعه به ميوه های خوب عقلانيت مدرن رضايت دهد، بايد منتظر باشد كه روزی ميوه های تلخ هم بر آن ظاهر شوند» (ص 71، 1991). نکتۀ دوم این است که با توجه به ویژگی هنجار شکنانۀ رفتارهای جنسی گاه برخی از نویسندگان با پیش-داوری و یا داوری منفی به سراغ این «سبک زندگی غیر قانونی و نامشروع» (گلچین و صفری، 1396) بروند. کریمیان، سالاری و ملکاری (1394) هم نگاهی منفی به همخانگی دارند و از آن به منزله «تهدیدی جدی برای نهاد خانواده و ثبات ازدواج» و «بنیان خانوادۀ سنّتی ایرانی» یاد میکنند.
چارچوب نظری: خانواده و سکسوالیته
امر جنسی پیش از آنکه به غریزه و رفتار زیستی مربوط شود از امر غیرجنسی (هنجارها و روابط اجتماعی، فرهنگ جامعه…) تأثیر پذیرفته است. این بدان معناست که رفتارهای جنسی بین زوجها و درک و بازنمایی که از سکسوالیته وجود دارد بخشی از روابط اجتماعی و بهخصوص روابط جنسیتی است. نظامهای خانواده و سکسوالیته در همۀ دنیا پدیده هایی تاریخیاند با کارکردهای جامعه شناسانه و معنای اجتماعی. تشکیل یک زوج در پی ازدواج ادغام در نظامی از قواعد و اصول است که در آن، آنچه از سوی جامعه مجاز و غیر مجاز است تعیین می شود. از این زاویه خانواده، ازدواج و سکسوالیته را می توان هم بهصورت نهاد دید و هم هنجار.
رواج پژوهشهای جامعهشناختی پیرامون سکسوالیته در چند دهۀ اخیراز جمله به همین خوانش باز میگردد. پیشتر حوزههای دیگر علمی مانند بیولوژی، پزشکی و سکسولوژی و یا روانشناسی و روانکاوی به سکسوالیته میپرداختند. میشل فوکو (Foucault, 1976) در اثر خود پیرامون تاریخ سکسوالیته با بازخوانی تاریخی، نگاه ذات گرایانه به این پدیده را نفی می کند و به جنبۀ فرهنگی و تاریخی آن توجه دارد. از نظر او رویکرد فرهنگی به سکسوالیته باید با منطق اجتماعی صورت گیرد چرا که سکسوالیته راهبردی در جهت اداره، تولید و نظارت بر اندام افراد و مناسبات اجتماعی آنهاست. میشل بوزون (Bozon, 2009) جامعه¬شناس فرانسوی نیز در کار پژوهشی خود با عنوان جامعه¬شناسی سکسوالیته تحول در رفتارهای جنسی جامعه را در پرتو دگرگونیهای عمیق اجتماعی مورد بررسی قرار میدهد. رابطۀ خانواده با سکسوالیته نیز از ورودی منطق اجتماعی و روابط موجود در جامعه معنا پیدا میکند. در نگاهی تاریخی میتوان گفت خانواده، در کنار کارکرد اقتصادی و اجتماعی، قالب مهمی برای نظارت و کنترل سکسوالیته و بدن هم بود. در جامعۀ پیشاصنعتی تا قرن نوزدهم بخش اصلی نظام نظارتی بر سکسوالیته افراد از طریق خانواده و نقشهای درون خانه اعمال می شد. دو محور اصلی در نظام خانواده را رابطۀ شوهر و زن از یکسو و رابطۀ والدین با فرزندان تشکیل میدهند (Foucault, 1976). در هر دو حوزه سکسوالیته موضوعی کانونی است چرا که کنترل اندام و رابطۀ جنسی، تولید مثل، بازتولید نظام ارزشی، تابوها و ممنوعیت ها و قواعد در رابطۀ با فرزندان در شمار کارکردهای اصلی خانواده به شمار میروند.
تاریخ سکسوالیته در غرب از دوران یونان باستان تا عصر صنعتی نشان میدهد چگونه روابط “مشروع” جنسی برای زنان بیشتر در چارچوب رابطۀ رسمی با مرد تعریف می شد در حالیکه مردان میتوانستند برای پاسخ به هوسها و ارضای جنسی خود در هر سنی رابطۀ جنسی داشته باشند (Le Goff, 1991 ; Foucault, 1976). در غرب سکسوالیته قرون وسطایی ادامۀ فرهنگ دوران باستان بود با دخالت نهاد دین و قدسی شدن هنجارهای جنسی و خانواده. کلیسا با کنترل شدید سکسوالیته آن را با امر قدسی (گناه، حرام، حلال) گره میزند و با به حاشیه راندن لذّت، رابطۀ جنسی در خدمت تولید مثل را به منزله خواست طبیعت و خدا توجیه میکند. در این درک، هر نوع رابطهای خارج از ازدواج برای زن نوعی هنجار شکنی بود و القابی مانند “بدکاره”، “فاحشه”، “خراب”، “هرجایی”، “هرزگی” نصیب زنانی میشد که در رابطۀ جنسی مرتکب “گناه” می شدند و پا از دایرۀ قواعد دینی، خانواده و کنترل مرد فراتر میگذاشتند. لذّت و ارضای جنسی در همۀ این دوران هم پدیده هایی مردانه بودند و کارکرد جنسی زن بیشتر به تولید مثل محدود میشد. از آنجا که زن مالک بدن خویش نبود هوس و لذّت جنسی زنانه معنای منفی داشت و سکسوالیته آنها هم امری در سایه بود. زنان و مردان با درونی کردن هنجارهایی که مشروعیت خود را از دین کسب می کردند در عمل به نگهبان رفتارهای جنسی خود تبدیل میشدند. این چارچوب کلّی که بر پایۀ نابرابری زن و مرد بنا شده بود با تفاوتهایی در حوزههای تمدنی گوناگون به چشم میخورد. نگاه همۀ ادیان یکتاپرست به سکسوالیته زنانه کم و بیش یکسان است و قواعد مربوط به خانواده و شکلها و موارد ممنوعیتها شباهت بسیاری با یکدیگر دارند. در سنّت اسلامی بدن زن در مالکیت پدر، برادر و شوهر اوست و “ناموس” مرد به شمار میرود. ناموسی و محدود کردن سکسوالیته به فضای خصوصی خانواده بخشی از نظم اجتماعی و کار نهاد دین توجیه قدسی این نظم است. در ضمن، در اسلام سکسوالیته به گونۀ مسیحیت خشک و پرهیزکارانه نیست. اگر تک همسری مسیحیت بیشتر به خویشتنداری جنسی نظر دارد (Le Goff, 1991)، الگوی چند همسری در اسلام به معنای نگاه مثبت به رابطۀ جنسی برای مردان و نیز کنترل چارچوب هنجارهای دینی است.
طرح مسئلۀ خانواده و سکسوالیته در دوران پس از جنگ جهانی دوم در کشورهای گوناگون دنیا و تحولات ژرف در این حوزه بیشتر از طریق مفاهیمی مانند انقلاب جنسی، تغییر نظام ارزشی جامعه و یا پیدایش فردیت جدید و رونق جنبشهای فمینیستی و یا عصیان جوانان دهۀ شصت میلادی، تغییر شرایط زندگی زنان، طرح حقوق مربوط به گروه های اقلیت جنسی مانند همجنسگرایان توضیح داده می شود (Nazio, 2008 ; Bozon, 2009 ; De Singly, 2017, Afary, 2009). نوسازی نظام خانواده با سست شدن ارزش¬های سنّتی و یا قواعد سختگیرانه پیرامون بدن و رابطۀ جنسی، مطالبۀ برابری زن و مرد در روابط زناشویی، هنجار شکنی و سهلگیری جنسی همراه است. به این ترتیب ما شاهد نوعی انتقال تدریجی قدرت از نهادهای کنترل کننده مانند مذهب و خانواده به حوزۀ فردی و خصوصی و تنوع شکلهای همزیستی زوج هاییم. خصوصی و فردی شدن سکسوالیته و زوال قدرت نهادهای کنترل کننده به معنای اهمیت یافتن فردیت، برابری و رابطۀ احساسی دوسویه و خودمختاری دو طرف هم هست. در کنار عواملی که بگونهای درونزا بر تحول خانواده و شکلگیری ذهنیّت جدید سکسوالیته تأثیر گذاشتند عوامل بیرونی را نیز نباید فراموش کرد. مثلاً پیدا کردن شیوهها و راههای جلوگیری (زنان و مردان) از حاملگی و همگانی شدن پرشتاب آنها، به گسترش آزادی روابط جنسی یاری رساند(De Singly, 2017) .
هشیاری جدید و همزیستی بین الاذهانی
سکسوالیته جدید (مدرن) به معنای کم رنگ شدن قید و بندهای هنجاری و دینی است که بر رابطۀ جنسی بین دو فرد و نیز خانواده سنگینی میکرد. سکسوالیته از این منظر به یکی از عرصه¬های پیدایش سوژه (فاعل یا شناساست) در رابطۀ زوج تبدیل شده و مرد مانند گذشته تنها فرد صاحب قدرت و مشروعیت هنجاری در حوزۀ سکسوالیته نیست. در زوج های جدید رابطۀ دوجانبه و برابری از مشروعیت برخوردار است، زن بردۀ امیال و لذّت های مرد نیست و لذّت زنانه و میل او به یکی از عوامل سکسوالیته تفاهمی تبدیل شده است. این بدان معناست که رابطۀ جنسی فقط به ارضای میل جنسی زیستی فرو کاسته نمی شود و هر یک از دو نفر در سکسوالیته دارای درک و نگاه شخصی پیرامون رابطۀ جنسیاند (Bozon, 2009) و باید به درک و تفاهم متقابل با دیگری فکر کند. به این گونه است که پس از دهۀ شصت میلادی می توان از گسترش همزیستی بین الاهذانی در حوزۀ سکسوالیته سخن به میان آورد. چرا که تفاهم در روابط زناشویی بدون رابطۀ جنسی مبتنی بر کنش دوسویه و میل دو طرف ناممکن است. این هشیاری جدید در سکسوالیته محصول حضور همزمان دو سوژه و دو “خویشتن” در رابطه و مشارکت دوسویه جنسی است. نظام جدید رابطۀ جنسی و زناشویی بر پایۀ برابری، تفاهم، میل و خواست متقابل شکل می¬گیرد. بازخوانی راه طولانی که سکسوالیته در جامعه انسانی از دیر باز تا کنون پیموده است درک اهمیت تحولات جدید در حوزۀ سکسوالیته را آسان¬تر می¬سازد. سویة دگرگونی، سوژگی (عاملیّت) زنان و پایان سلطۀ یکسویۀ مرد و دوجانبه شدن رابطۀ جنسی است.
نوشتۀ حاضر تلاش می کند با رهیافت پدیدارشناسانه به سراغ پدیدۀ سکسوالیته و خانواده در ایران برود. این گزینۀ نظری و روش شناسانه به معنای خوانش انتقادی و فاصله گیری از سه نوع برخوردی است که در مقالات منتشر شده در ایران پیرامون سکسوالیته و خانواده دیده می شود.
نقد اول به دیدگاه ذات گرایانه پیرامون سکسوالیته یا خانواده مربوط است. این رهیافت بیشتر در میان کسانی دیده می شود که نوعی اصالت برای اخلاق و ارزشهای دینی و یا سنّتی پیرامون خانواده و یا سکسوالیته قائلاند و این پدیده ها را تاریخی نمیبینند. این نگاه سبب میشود که به واقعیتهای اجتماعی نه آنگونه که هستند بلکه آن گونه که باید باشند پرداخته شود.
نقد دوم متوجه برخورد فرهنگگرایانه و نسبیگرایانه (آشکار و یا پنهان) به مسئلۀ سکسوالیته و خانواده است. در بخشی از پژوهشهایی که در ایران انجام شده پرداختن به همخانگی به منزل پدیده ای غربی و بیگانه با فرهنگ و سنّتهای جامعه امری کم و بیش رایج است. این پارادایم بر آن است که روابط جنسی خارج از ازدواج بیشتر از خارج به داخل کشور سرایت کرده و کسانی که این سبک زندگی را بر میگزینند از غرب تأثیر پذیرفتهاند. از نظر این دسته از محققان، کشورهای گوناگون و یا حوزه های فرهنگی دارای مرزهای روشن میان یکدیگرند و تفاوتهای موجود در نظام خانواده و سکسوالیته هم نتیجۀ این ناهمگونیهای فرهنگی است. به همین دلیل هم رفتارهای نوظهور و هنجارشکنانه در این پارادایم بیشتر نتیجۀ نفوذ یا “سلطۀ فرهنگی بیگانگان” است و بحث اصالت تحول ذهنیتی و فرهنگی و هوشیاری که در میان افراد جامعه شکل می گیرد به حاشیه رانده می شود. اما در ضمن در بخشی از همین نوشته ها بهدرستی نشان داده می شود که این شکل از رابطۀ جنسی و نوسازی نظام خانواده در غرب هم پیامد تحولات اجتماعی و ذهنیتی نیمۀ قرن بیستم است و در سنّتهای گذشتۀ این جوامع وجود نداشته است. این مقایسه نشان می دهد که روابط جنسی خارج از ازدواج پدیده هایی نیستند که بهطور ذاتی متعلق به فرهنگی خاص باشند هر چند زمینه های فرهنگی می تواند بر چند و چونی و گستردگی گرایش به این سبک و سیاق زندگی تأثیر گذارند. باور به اصالت نظم اخلاقی و هنجاری در هر حوزۀ جغرافیایی و فرهنگی (تمدن مسیحیت، غرب، شرق، دنیای اسلام…) می تواند به ندیدن دگرگونی های درون زا و یا همگرایی های رفتاری در سایه روندهای جهانی شدن و جهانشمول شدن برخی مطالبات و ارزش های انسانی مانند برابری زن و مرد، فردی و خصوصی شدن سکسوالیته و تضعیف نظام های اخلاقی و ارزشی سنّتی و دینی، اهمیت یافتن عامل عشق و تجربه عشقی متقابل و تفکیک کارکرد تولید مثل و سکسوالیته منجر شود. مثلاً آنچه در ایران از سوی رسانه ها و گفتمان رسمی، سبک زندگی اسلامی-ایرانی نام می گیرد نوعی پروژۀ سیاسی از سوی حکومت دینی است و مشروعیت خود را نه از جامعه و دگرگونی ها و پویایی درونی آن که از نظام ایستای اخلاقی برساختة گفتمان دینی کسب می کند.
نقد سوم به نگاه به سکسوالیته به عنوان پدیدهای منفعل و برساختۀ تحولات اجتماعی و یا هنجاری است. این رهیافت بیشتر در پی یافتن عوامل بیرونی (فناوریهای نوین اطلاعاتی و ارتباطی، آموزش عالی و اشتغال دختران، افزایش طلاق، جابجایی جغرافیایی…) برای توضیح رفتارهای نوظهور جنسی و در میان بخشی از افراد جامعه است. سکسوالیته جدید و گسترش روابط جنسی خارج از ازدواج فقط پیامد خطی، مکانیکی و منفعل این دگرگونیهای اجتماعی و یا فرهنگی نیست. دگرگونیهای اجتماعی بدون تردید زمینه ساز دگرگونیهای ذهنیتی و نوع رابطۀ با ارزش-های سنّتی میشوند ولی این افراد هستند که با ساخت و پرداخت ذهنیّت جدید در تجربههای مشخص به رفتارهای نوظهور خود شکل و معنا میبخشند. رابطه میان شرایط عینی و اجتماعی و دگرگونی های ذهنیتی و فرهنگی بیش از آنکه علّت و معلولی و خطی باشد دیالکتیکی، پیچیده و دَوَرانی است. این واقعیت که بخشی از جوانان با وجود دگرگونیهای اجتماعی به بازتولید هنجارهای سنّتی روی میآورند و وجود تفاوت ها و شکاف های درون نسلی، نشان می دهند که نوع تأثیر این دگرگونی ها بر روی افراد یکسان نیست و آنچه این تفاوت درون نسلی را توضیح می دهد از جمله تجربه های فردی و جمعی و نوع پویایی ذهنیتی و شکل گیری نوعی از هوشیاری در میان افراد است.
جامعهشناسی که سوژه، دنیای ذهنی و تخیّل فردی و کنشهای متقابل او را به حاشیه می راند جامعهشناسی بدون سوژه است. سوژه بودن درسکسوالیته بازتاب شکل گیری ذهنیّت و فردیت جدیدی است که رابطۀ جنسی یکی از جنبههای آن را تشکیل میدهد. این بدان معناست که بخشی از این ذهنیّت، برساختۀ تجربۀ هستی شناسانه و تخیّل فردی در رابطۀ با “دیگری” در چارچوب زناشویی است. فرد در خلاء اجتماعی زندگی نمی کند وذهنیّت و درک از این موضوع پاسخی است که او در تجربههای عملی به ارزشهای نهادی شده، نظام هنجاری و “دیگر”ی میدهد که در زندگی روزمره همه جا حضور دارد و موضوع کنش، واکنش و پویایی ذهنیّتی اوست (Berger & Luckman, 1967). نقش او در مقام سوژه، تفسیر و بازاندیشی و خوانش فردی از رفتارهای هنجاری است و کار پژوهشی از جمله شامل این میشود که شکاف میان رفتارهای مشخص افراد در تجربههای شخصی و نظام هنجاری موجود و معنایی که به آن داده میشود درک و مورد بررسی قرار گیرد (Cefaï, 1998).
کار پژوهشی کنونی درباره پدیدۀ همخانگی در ایران به درک و تجربۀ زنان می پردازد. دلیل پرداختن به زنان در این نوشته اهمیتی است که جایگاه آنها در سکسوالیته نهادگزار در دگرگونی ذهنیّت سنّتی مربوط به خانواده و جایگاه نمادین و واقعی آن در جامعه و در هوشیاری جمعی دارد. تجربۀ همزیستی بین الاهذانی برای زنان نوعی مقاومت در برابر نظام هنجاری خانوادهای است که در آن مرد قیم، سرپرست و مالک زن است. زن با عبور از هنجارهای سنّتی و شکستن تابوی بدن گام عملی و نمادین بزرگی برای در هم شکستن نظم مبتنی بر ناموس بر میدارد و تصمیم گیرنده و مالک بدن خود میشود. این هوشیاری جدید زنانه است که راه را برای دگرگونیهای ساختاری در نظام خانواده و امر جنسی باز میکند.
همخانگی به مثابه «کجروی» مثبت اجتماعی
افراد در خوانش خود از هنجارهای اجتماعی و چارچوبهای قانونی به پاسخهای عملی روی میآورند که معنای آن هم فردی است و هم اجتماعی. حرکت ازذهنیّت و درک افراد با رهیافت پدیدارشناسانه این امکان را بهوجود میآورد که معنای تابو شکنی و هنجار شکنی را از دیدگاه خود آنها مورد بررسی قرار دهیم. طرح این ورودی در تجربه شهروندان ایرانی با توجه به وجود حکومت دینی از اهمیت فراوانی برخوردار است. در تجربۀ جوامع سکولاری که قواعد دمکراسی بر آنها حاکم است نوعی انعطاف میان هنجارهای رسمی و رفتارهای اجتماعی نوظهور در عرصۀ سکسوالیته وجود دارد. وجود دمکراسی و کنش و واکنش مدنی امکان سازگار کردن قوانین، نظام حقوقی و هنجارهای رسمی با پدیدههای در حال ظهور جامعه را افزایش میدهد و جامعه هم با رفتارهای هنجارشکنانه با مدارا و تساهل برخورد میکند. مثلاً رواج همخانگی در بسیاری کشورها با تحولات تدریجی نظام حقوقی مربوط به خانواده و سکسوالیته همراه بود و همین دگرگونیهای ساختاری زمینه را برای ادغام رفتارهای نوظهور در جامعه را فراهم میآورد. همین مثال را میتوان در زمینه همجنسگرایی زد.
در ایران چارچوبهای خشک قوانین و بهخصوص اتکای آنها به قواعد و باورهای دینی سبب میشود که برخی قوانین به نام دین دارای وجه قدسی شوند و زیر پا گذاشتن آنها معنای مخالفت با دین را هم پیدا کند. سرکوب سکسوالیته هنجار شکن هم به همین خوانش سنّتی و دینی بازمیگردد. بدینگونه است که تصمیم دو نفر به داشتن رابطۀ خارج از ازدواج و یا همخانگی دارای معنا و بعد اجتماعی و سیاسی مهمی میشود. در شرایط ایران هنجار شکنی در زمینۀ خانواده و رابطۀ جنسی به نوعی “کجروی” اجتماعی همانند میشود که در آن دو نفر به رفتاری روی می-آورند که از نظر قوانین رسمی و نیز درک عمومی پذیرفته نیست و میتواند پیامدهای قانونی و نیز اجتماعی منفی برای آنان داشته باشد. در اینجا کجروی آن گونه که هوارد بیکر (Becker, 1985) می گفت به معنای فاصله گرفتن از رفتار هنجاری است که عموم میپذیرند. در برخوردی پدیدارشناسانه (Cefaï,1998)، برخی رفتارهای “کجروانه” در دورانی می توانند زمینه ساز تحولات اجتماعی مهمی شوند. در کشورهای اروپایی یا در آمریکای شمالی نیز زمانی همخانگی و رابطۀ خارج از ازدواج پذیرفته و قابل درک برای افکار عمومی نبود. ولی هنجار شکنی و “کجروی” گروههای کوچک سبب شد پرسش مربوط به معنای خانواده و سکسوالیته جدید بهتدریج در برابر جامعه و افکار عمومی مطرح شود. به عبارت دیگر، رفتارهای هنجارشکنانه آنچه را نهادی شده است و امر عادی به شمار میرود به چالش میکشد و بهصورت امر نهادگزارانه درمیآید. روندهای نهادی شدن پدیدهای در جامعه شامل رابطۀ دیالکتیکی میان امر نهادی شده (رابطۀ زناشویی قانونی در چهارچوب خانواده) و امر نهادگذار (همخانگی) میشود. در تجربۀ ایران گرایش جنسی در کانون تنش میان خانواده ـ هنجاری و همخانگی قرار دارد چرا که اعتبار مرزها و تفاوت میان آنچه را در تلقی عام (فرهنگ عمومی جامعه و گفتمان حکومتی) و یا قوانین رسمی “رابطۀ مشروع” و “رابطۀ نامشروع” نام میگیرد بخشی از جامعه به پرسش میکشد. رابطۀ جنسی خارج از ازدواج و همخانگی پیش از آنکه علیه نهاد ازدواج و یا خانواده باشد طغیانی است علیه هنجارهای سنّتی و درک رو به قهقرا از خانواده و سکسوالیته و پاسخی به میل زیستن به شیوۀ همزیستی تفاهمی و بین الاهذانی.
روش شناسی
داده هایی که پایۀ تحلیل محتوایی قرار گرفته اند مربوط به مصاحبههایی میشوند که در چارچوب کار جمعی کلاس درس روش شناسی (دانشکدۀ مجازی ایران آکادمیا) در سال 2017 و 2018 انجام شدهاند. هدف اصلی پرسشها در مصاحبههای نیمه هدایت شده پرداختن به تجربهها، درکها و تفسیرهای فردی از تجربۀ رابطه جنسی خارج از ازدواج و همخانگی از دیدگاه پدیدارشناسانه بود. این مصاحبهها هر چند کیفیت یکسان ندارند اما در مجموع دادههای روشن و گویا دربارۀ تجربه و نگاه کسانی است که همخانگی را در زندگی شخصی خود تجربه کردهاند و یا دارای روابط جنسی خارج از ازدواج رسمیاند. با وجود دشواری پرداختن به موضوع سکسوالیته، در بخش بزرگی از مصاحبهها تجربهها، داوریها، مسائل و آرا با صراحت طرح شدهاند. مصاحبه شوندگان در متن گفتههای خود از خانواده، برخورد اطرافیان، درک از هنجارها، دشواریها، پنهانکاریهای ناگزیر، لذّتها و خوشیها، تجربههای مثبت و سرخوردگیها، تردیدها، تنشها و ترسهای روزمرّۀ خود سخن میگویند. دادههای کیفی این پژوهش 45 مصاحبه با زنان غیر همجنسگرا را در بر میگیرد. سن متوسط مصاحبه شدگان 31 سال است؛ 10 نفر کمتر از 26 سال، 13 نفر از 26 تا 30 سال، 20 نفر از 31 تا 40 سال و 2 نفر بیش از 40 سال دارند. بیش از نیمی از مصاحبه شوندگان درتهران (24 نفر) و کلانشهرهای اصلی (16 نفر) مانند شیراز، اصفهان، تبریز، رشت و بقیه در شهرهای متوسط و کوچک زندگی میکنند. از میان مصاحبه شدگان 10 نفر دانشجو (کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا) و 35 نفر شاغل یا بیکار و در جستجوی کارند. 31 نفر از شاغلان هم دانش آموخته آموزش عالیاند. به جز دو نفر بقیۀ مصاحبه شوندگان از بخشهای گوناگون طبقۀ متوسطاند. در ایران امروز تعلق به طبقۀ متوسط به معنای داشتن شرایط مادّی و اجتماعی یکسان و یا نزدیک به یکدیگر نیست. خانواده هایی که حقوق بگیرند و وضعیت مالی خوبی ندارند از نظر ذهنیتی (تحصیلات، سبک زندگی، چشمداشتها) به فرهنگ طبقات متوسط تعلق دارند. بخشی از این واقعیت به کاهش شدید قدرت خرید حقوق بگیران و بازنشستگان و سقوط شدید قدرت خرید آنها باز میگردد. خانوادههای متعلق به طبقۀ متوسط مرفّه، بیشتر از کارمندان عالی رتبه و کسانی که شغل آزاد دارند تشکیل شده است. در میان مصاحبه شوندگان به جز دانشجویان بقیه از استقلال مالی نسبی یا کامل برخوردارند و همین استقلال هم به آنها اجازه میدهد گاه در برابر مخالفت خانواده با سبک زندگی خود مقاومت کنند و یا امکان مذاکره با خانواده بر سر سبک زندگی خود داشته باشند. حدود یک چهارم از مصاحبه شوندگان (11 نفر) اولین ازدواج و جدایی را تجربه کردهاند.
در تحلیل داده ها محور اصلی، تجربۀ رابطۀ جنسی خارج از ازدواج و معنای آن برای زنان است. پس از نشانه گذاری مجموعۀ موضوعهایی که در گفتههای حدود دو سوم مصاحبه شوندگان وجود داشت الگوی کلّی تحلیل و گونهشناسی اولیه شکل داده شد. این گونهشناسی اولیه خام در بازخوانی یک سوم باقی مانده مصاحبه ها مورد سنجش قرار گرفت و بازبینی شد. در شناسایی و دستهبندی موضوعهایی که در مصاحبهها مطرح شدند بیشتر به دگرگونیهای ذهنیتی و رابطۀ فرد با محیط خانوادگی و اجتماعی توجه شد.
جدول تحلیلی موضوعهای نشانه گذاری شده
زن و هنجارهای اجتماعی | همخانگی، انتخاب آگاهانه؟ آزادی و خود مختاری فردی ساخت و پرداخت هوشیاری جدید |
زن بودن به گونۀ دیگر، هویت یابی | برابری خواهی در سکسوالیته برابری خواهی اقتصادی فاصله گیری از خانواده هنجاری |
تجربۀ متمایز شدن در زندگی هنجار شکنانه | هنجار شکنی و فشار اجتماعی هنجار شکنی و خانواده آموختن زندگی اجتماعی به سبک متفاوت |
معنا و درک از همخانگی | تنوع اشکال همخانگی معنای همخانگی |
درکهای همخانگی و رابطۀ جنسی خارج از ازدواج
مصاحبههای انجام شده در این پژوهش نشان میدهند که افراد با توجه به تجربههای شخصی و نگاه خود سبکهای متفاوتی را زندگی میکنند و نوع درک و یا معنایی که رابطۀ خارج از ازدواج و همخانگی برای آنها دارد همگون نیست. این درکها پیش از تجربه وجود نداشتند و در جریان زندگی و کنش دوسویه ارتباطی و بهتدریج شکل گرفتهاند.
تنوع اشکال همخانگی
مصاحبه شوندگان از واژه های یکسانی برای سخن گفتن و توضیح تجربهها و برداشتهای خود از رابطۀ خصوصی با شخص دیگر استفاده نمیکنند. ازدواج سفید، داشتن دوست، همباشی و همخانگی اصلی ترین واژههاییاند که آنها برای توصیف نوع رابطۀ خود با جنس مخالف (مصاحبهها به همجنسگرایی مربوط نمیشوند) به کار میگیرند. ویژگی مشترک همۀ افراد مصاحبه شونده رابطۀ جنسی کم و بیش پایدار و یا زندگی به شیوۀ همخانگی با دیگری بدون ازدواج رسمی است. با وجود مشترک بودن موضوع زندگی با جنس مخالف بدون ازدواج، این نوع همزیستی همیشه همسان نیست. امکانات مادّی دو نفر برای همزیستی به داشتن مسکن و شغل مربوط میشود. در کنار امکانات مادّی تمایل به داشتن شکلی از رابطۀ خارج از ازدواج بر گزینه های افراد تأثیر میگذارد. دادهها نشان میدهند که زنان مصاحبه شونده دستکم از چهار نوع تجربۀ همزیستی سخن به میان می آورند :
رابطۀ همباشی کامل و یا زندگی زیر سقف مشترک؛ دو نفر دارای زندگی زناشویی مشترکاند: «اوایل مثلاً آخر هفتهها با هم بودیم. کمکم این با هم بودن بیشتر شد و از هفتهای دو روز به سه روز رسید. چون خونۀ او کرج بود و محل کارش تهران. خیلی وقتها کارش که طول میکشید مجبور میشد بیاید پیش من. همین چیزها باعث شد کمکم تصمیم بگیریم باهم در یک خانه باشیم» (31 ساله، کارشناسی، شاغل، خانواده در شهر متوسط).
رابطۀ همباشی منقطع در مواردی که دستکم یکی از دو نفر دارای مسکن مستقل است: «من با خانواده خودم زندگی می کنم و دوستم از سه ماه پیش خانه ای را رهن کرده است. حالا بیشتر می توانیم همدیگر را ببینیم. ولی من باید هر بار داستانی برای خانواده تعریف کنم تا مثلا دو روز پیش او بمانم…» (28 ساله، کارشناسی کامپیوتر، شاغل)
رابطۀ همباشی جدا؛ دو نفر دارای مسکن مستقلاند و بنا بر شرایط، زن و یا مرد به دیدار دیگری میرود. برخی از زنان خانه مشترکی با دوست و یا دوستان زن خود دارند ولی همزمان با شریک زندگی خود رابطه دارند: «من فکر میکنم حتی اگر ما قانونی هم ازدواج کنیم، باز دو تا خانه یا دو تا فضای جدا باید باشه تا آن ازدواج از نظر من موفق باشد. این به خاطر شخصیت من هست… من فضای خلوت شخصی را خیلی دوست دارم. به دوستم میگویم که اگر بخواهیم با هم باشیم بدون امکانات مالی باید برویم یک روستایی که یک خونه بزرگ بگیریم که ما بتوانیم یک سری تایمهای خصوصی داشتهباشیم» (32 ساله، مهندس، شاغل).
همباشی بدون زیستن زیر یک سقف مشترک شامل زوجی می شود با رابطۀ جنسی و بدون مسکن مستقل. این گروه بهطور عمده در خانواده و یا در خوابگاههای دانشجویی بهسر میبرند: «زمانهای با هم بودن ما خیلی منظم نیست. دوستم نمیتواند به خوابگاه ما بیاید و ما باید بیشتر از خانه دوستانمان استفاده کنیم. پدر و مادر او وقتی به سفر میروند چند روزی خانه در اختیار ماست… بهترین زمانهای با هم بودن ما در سفرهاست. سفر به ارمنستان تجربۀ بسیار خوبی بود برای دو هفته زندگی کردن مشترک…» (24 ساله، دانشجوی کارشناسی ارشد).
سبک اول همباشی کامل ترین شکل زندگی بدون ازدواج است و در بسیاری موارد دو نفر پس از پشت سر گذراندن یکی از تجربه های دیگر بهتدریج به همباشی کامل روی آوردهاند. در تحلیلها از همۀ شکلهای پیش گفته به عنوان همباشی یاد خواهد شد.
زن و هنجارهای اجتماعی
مفهوم مرکزی در تحلیل دادهها روند کسب خودمختاری و برابری خواهی در تجربۀ هنجار شکنانۀ زنانه است. این روند ترکیبی دارای جنبههای گوناگون است که در مورد همۀ افراد به یک میزان دیده نمیشود. برابری خواهی در جنبههای رابطۀ خود با دیگری، خانواده و نقش های خانوادگی، رابطۀ جنسی، حوزۀ اقتصادی و زندگی مادّی و حوزۀ زندگی اجتماعی مطرح میشود.
همخانگی، انتخاب آگاهانه؟
یکی از هدفهای این پژوهش سنجش چرایی و نوع ذهنیّت زنانی بود که دست به انتخاب زندگی به سبک همباشی زده بودند. اقلیّت کوچکی در میان زنان مصاحبه شونده تا حدود زیادی از روی ناچاری به همخانگی روی آوردهاند. نیازهای اقتصادی و عدم برخورداری از تأمین مادّی (به خصوص مسکن) سبب شده است تا این افراد همباشی با مردانی را بپذیرند که در آن عامل عاطفی و عشقی نقش مرکزی را ندارد. اما با وجود دغدغههای مادّی نوعی تغییر ذهنیتی و فاصله گرفتن از سنّتهای جامعه در رابطه با سکسوالیته و خانواده هم در میان این گروه مشهود است:
«مردی که با او زندگی می کنم مهربان است ولی حقیقتش من عاشق او نبودم. او هم به خاطر عاشق جلو نیامد. ما از طریق یکی از کارمندان شرکتی که در آن کار میکنم با هم آشنا شدیم. با وجود فاصلۀ سنی رابطه را پذیرفتم. برای یک زن طلاق گرفته بدون خانه زندگی مجردی خیلی سخت است… من خانۀ او هستم و کارهای خانه را انجام می دهم. او هم هیچ تعهد خاصی به من و این زندگی ندارد… ولی آدم بدی نیست…» ( 37 ساله، کاردانی حسابداری، شاغل پاره وقت)
«من 12 سال بعد از طلاق تنها بودم. قبل از این رابطه با دو نفر دیگر رابطه داشتم که زیاد آدمهای خوبی نبودند… دو سالی است با دوست فعلی خودم زندگی می کنم. 20 سال از من بزرگتر است ولی مثل جوانها زندگی می کند… رابطۀ ما رویایی نیست ولی هر دو به هم نیاز داریم…» (41 ساله، پرستار شاغل).
در برابر این همباشی منفعل و تا حدّی تحمیلی (بهدلیل وابستگی مالی) بیشترین مصاحبه شوندگان همخانگی را با آگاهی از معنا و پیامدهای فردی و اجتماعی این سبک زندگی را انتخاب کردهاند. گزینۀ انتخابی بودن همباشی از سوی خود آنها مورد تاکید قرار می گیرد.
«این خیلی مهم هست که ما دو نفر این رو قبول داریم که کار اشتباهی نمی کنیم و این سبک از زندگی عجیب و غریب نیست. ما داریم برای تجربه قبل از ازدواج این کار را انجام می دهیم. به نظرم احساس خوب داشتن و گرفتن تجربه مثبت خیلی ارتباط دارد به تفکر خود افراد نسبت به کاری که دارند میکنند. اینکه حس پشیمانی یا حس گناه از کارشان نداشته باشند» (25 ساله، دانشجو).
« با پارتنرم به صورت توافقی تصمیم به این سبک از زندگی گرفتیم چون هر دوی ما به ازدواج سنّتی اعتقادی نداشتیم و خوب تصمیم داشتیم در کنار هم زندگی کنیم» ( 32 ساله، مهندس، شاغل).
«بالاخره ازدواج سفید در ایران هنوز قانونی نیست و برای من به عنوان یک زن مشکلات بیشتری به همراه دارد اما بحث در ارزش تحمل مشکلات و انتخاب من در زندگی است. به نظر من تحمل مشکلات ازدواج سفید ارزش آزادی و اختیار و عدالتی که در نتیجۀ آن به دست می آوریم را دارد» (31 ساله، کارشناسی، شاغل، تهران).
بخش بزرگی از زنان مصاحبه شونده معنای انتخاب خود و پیامدهای آن را میدانند و به گفته خودشان آماده زندگی کردن به شیوۀ دیگر و روبرو شدن با مشکلاتاند. نوع رسیدن به این هوشیاری همیشه یکسان نیست. شماری از ابتدا با چنین نگاهی وارد این سبک از همزیستی شدند و گروه دیگری در تجربه های روزمره گام به گام به فلسفه زندگی متفاوتی رسیدهاند.
«یه زمانی من فکر می کردم که هر آدمی فقط یه دونه، یه نیمه ای داره که باید اینو پیدا کنه یه چیزی که همه میگن نیمۀ گمشده. بعد فهمیدم چقدر این طرز تفکر رویایی و غیر واقعی بود» (27 ساله، کارشناسی ارشد، شاغل).
« در وضعیت ایران همخانگی و زندگی کردن همان طور که خودم می خواهم نوعی مبارزه است با عقب ماندگی و زورگویی» (32 ساله، کارشناسی، شاغل).
«به نظر من زنی که این گونه انتخاب می کند میداند چه چیزی را انتخاب کرده است. میداند که در برابر عرف ایستاده و میداند چه میخواسته که این شیوه را برگزیده، پس اصلا به زندگی و ازدواج سنّتی باور ندارد که بعد بخواهد به مشکل بخورد یا با شخصی زندگی کند که باکره بودن برایش مهم باشد» (35 ساله، مهندس شاغل).
گفتههای بخشی از زنان بیشتر شبیه نوعی شورش آگاهانه است علیه هنجارها و قوانین و نابرابریهای رسمی و حقوقی میان زن و مرد. این دسته از زنان قوانین و هنجارهای جامعه را ظالمانه و علیه خود میدانند و همخانگی برای آنها نوعی مقاومت است در سطح فردی.
«میدانید چند نفر را میشناسم که بخاطر شوهرانشون نتوانستند کار کنند یا درس بخوانند. خالهام معلم بود، شوهرش گفت دیگر نباید بروی سر کار، درحالی که قبل ازدواج می دانست شغل معلمی دارد و با او ازدواج کرد. اما وقتی ازدواج کردند، به او گفت دیگر نباید سر کار بروی. خیلی تحقیرآمیز هست 30 ساله باشی بعد وقتی میخواهی بروی پاسپورت بگیری شوهر را باید با خودت ببری که به تو اجازه خروج بدهند. زنی که این چیزها را بداند به چه امیدی باید ازدواج کند. به امید اینکه از حداقل حقوقش تو این مملکت بعد ازدواج بگذرد؟» (30 ساله، مهندس، شاغل).
«از اینکه قانون تا این اندازه علیه ما زنان است لجم میگیرد. یکی از دوستام یک بار دفترچه شروط ضمن عقد را به من نشان داد و گفت از آن استفاده کنم اگر خواستم ازدواج کنم این شروط را محضری ثبت کنم. اما این کار هم مرا راضی نمی کند. باید برای حقّم رضایت محضری بگیرم. خب این خیلی تلخه» (29 ساله ، کارشناسی ارشد، شاغل).
آزادی و خودمختاری فردی
سکسوالیته و رابطۀ زناشویی حوزههاییاند که کسب برابری، ایستادن در برابر مرد سالاری و یا به رخ کشیدن زنانگی مستقل از نظر نمادین و عملی دارای اهمیتاند. شمار بزرگی از مصاحبهها در میان زنان حکایت از رشد گرایشی میکنند که در آن ترس از بیرون آمدن از سایه و “دیده شدن” و یا حتا انگشت نما شدن رنگ باخته است.
«شاید در مقایسه با خیلی از دختران هم سن و سال خودم رفتار من خیلی زنانه نیست. خوب من زیاد دوست ندارم دلبری کنم. نه آنطوری لباس می پوشم و نه دنبال چیزهایی هستم که برای پسرها جذاب است. در رابطۀ عشقی هم خودم باید تصمیم گیرنده باشم و تا حالا هم اینطوری بوده است. همین هم باعث می شود مثل خیلی های دیگر به رابطه نگاه نکنم و هر پسری هم جذب من نمی شود» (24 ساله، دانشجو معماری).
«یعنی ما همش باید قایم کنیم. بعد این را عادت کردیم به همدیگر هم توصیه میکنیم. دوست من در رابطۀ با سه تا مرد دیگه توی سالهای گذشته بوده که بچه هم داره، به من زنگ میزند میگوید اینستاگرامت رو ببند. چرا می گذاری بقیه بفهمند» (28 ساله، کارشناسی، شاغل).
برای عده ای این نوع زندگی، هویتی جدید و متفاوت است؛ حس رهایی از قید و بندهای سنّتی و زیستن در دنیای جدیدی که نشانهها و سبک و سیاق متفاوتی دارد. این متمایز شدن از دیگران با وجود دشواریها اعتماد به نفس اجتماعی و نوعی هویت خاص را بهوجود میآورد که بر اساس آن فرد احساس میکند صاحب اختیار خودش است و دیگران به جای او دربارۀ زندگی و روابطش تصمیم نمیگیرند.
تجربههای فردی و هوشیاری جدید
برای بسیاری از زنانی که در مصاحبهها شرکت کردند بازخوانی و اندیشیدن پیرامون تجربه های فردی یکی از منابع اصلی دگرگونی های هویتی و رفتاری به شمار میرود. روند بازبینی درک فردی پس از تجربهها و مشاهدات منفی و مثبت شکل میگیرد. در اینجا سخن بر سر اصلاح این یا آن رفتار در جریان تجربه برای سازگاری بیشتر با محیط و شرایط رابطه نیست. منظور از این بازخوانی نگاه با فاصله به تجربه، توجه به آموختههای تجربه و نتیجهگیری مفهومی و انتزاعی است. فرد در روند بازاندیشی و فاصلهگیری به درک متفاوتی از نقش ها و هنجارها دست می یابد:
«ده سال پیش نظرم این نبود چون آن موقع توی دنیای دیگری زندگی می کردم. انگار تازه وارد دنیای جوانی شده بودم. آگاهی زیادی از مسائل جامعه و مشکلات ازدواج و زندگی نداشتم. از طرف دیگر، آن موقع کسی هم در این باره صحبتی نمیکرد. فکر میکنم حداکثر پنج شش سال هست که این شکل زندگی را من در اطراف خودم میبینم» (29 ساله، کارشناسی ارشد، مترجم شاغل).
«قبلا دوست پسر داشتم اما اولین تجربه رابطۀ کامل با شوهر سابقم بود. یکسال از رابطۀ ما گذشت، فهمیدم که شیشه می کشد. سر کارش با آدمهای معتاد دوست بود. چون اولین رابطه را با او داشتم، دیگر باکره نبودم و این موضوع تابوی بزرگی بود تو شهر و خانواده. اگر با هر کس دیگر ازدواج میکردم و میفهمید باکره نیستم خیلی بد می شد. فکر میکردم اگر ازدواج کنم با یک آدم معتاد بهتر از این هست که باکره نباشم. البته الان اینجوری فکر نمیکنم. یعنی اگه زمان به عقب برگردد این کار را نمیکنم، اما آن موقع خیلی میترسیدم» (32 ساله، دیپلمه متوسطه، شاغل).
«بخاطر ازدواج ناموفق اول از ازدواج فراری بودم. تو جمع دوستانم یک خانمی است که با دوستش بدون ازدواج زندگی میکند. با او خیلی صحبت کردم. خوشم آمد از زندگی آنها. تا حدودی دید من هم دربارۀ زندگی مشترک عوض شد. وقتی با دوستان دیگر مقایسه میکردم میدیدم او نسبت به بقیه زنهای جمع آزادانهتر هدفهایش را دنبال میکند. تقسیم کار خانه رو تو زندگی آنها خیلی بیشتر میدیدم. درحالی که بقیه همیشه از اجحافی که به آنها میشود شاکی هستند…» (28 ساله، کارشناسی ارشد، شاغل).
رابطۀ با بدن و اندیشیدن به تابوها و ممنوعیتها بخش مهمی از این هوشیاری جدید است. بسیاری از مصاحبه شوندگان در گفتوگوی درونی با خود توانستهاند قیدوبندهای هنجاری سنّتی را بهتدریج کنار بگذارند و رابطۀ جدیدی با بدن، رابطه و لذت جنسی را به وجود آورند. این درک جدید به معنای کسب خودمختاری و سوژه شدن در رابطه است. در جامعهای که پیرامون این گونه مسائل، بحث و گفتوگوی عمومی در رسانه و یا در جمعهای خانوادگی چندان مرسوم نیست تجربههای زنانه بیشتر در تنهایی و یا در گروه های بسته شکل میگیرد.
«اولین رابطۀ جنسی کامل من با یک مرد در 33 سالگی بود. چند سالی در زمان دانشجویی بهدنبال شوهر رویایی خودم بودم. ولی از دوستی با پسرها زود سرخورده میشدم. به نظرم میرسید آنها فقط دنبال رابطۀ جنسی هستند. بعدها فهمیدم چقدر این افکار فضایی و غیر واقعی بودند و یاد گرفتم به رابطۀ جنسی بهصورت یک چیز عادی نگاه کنم، برای لذت بردن بدون حس گناه و ترس از سنگینی نگاه دیگران…» (37 ساله، مهندس، شاغل).
«دوستم به من زنگ زد و گفت من خیلی قبولت دارم خیلی کار خوبی میکنی. بعد فکر کنید آخرین جملهاش چه بود؟ من نمیتوانم باور کنم که تو با دوست پسرت رابطۀ جنسی داشتهباشی. من به تو مطمئنم. گفتم تو به چی مطمئنی؟ چرا میخواهی سانسور کنی؟ آخر چرا فکر میکنی بدن زن چیز مقدسی است» (31 ساله، کارشناسی، شاغل).
« من از سن 18 سالگی که وارد دانشگاه شدم و با وجود خانواده سنّتی شروع کردم سفرهای مجردی رفتن و عکاسی کردن. از همان سال هم با پسرهای دانشگاه دوست بودم. اصلا توی تصورم نبود که من باید ازدواج کنم. رابطۀ عاشقانه هم داشتم ولی بدون سکس کامل… بعد خواستگاری آمد با اصرار برای ازدواج. من فکر کردم خوب چه اشکالی دارد همه ازدواج کردند من هم ازدواج میکنم… ازدواج من از شروع تا پایان 7 ماه طول کشید.در این 7 ماه من از همه آزادیهایی که داشتم محروم شدم… شوهر من هم تحصیل کرده بود و هم پولدار. ولی اجازه کار را به من نمیداد. بعد از طلاق دنبال شکل دیگری از رابطه رفتم» (26 ساله، کارشناسی ارشد)
زن بودن به گونهای دیگر، هویتیابی زنانه
دگرگونی در نظام ارزشهای جنسی و خانواده چندین خواست مهم را یکجا در خود دارد. به عبارت دیگر معنای مشخص این سبک زندگی و انتخاب رفتارهای جنسی و زناشویی متفاوت دارای نشانههایی است که فصل مشترک آنها را میل به برابری زنانه در حوزههای گوناگون تشکیل میدهد.
برابریخواهی جنسی
یکی از اصلیترین عرصه ها در رابطۀ قدرت میان زن و مرد در ایران رابطۀ جنسی است و تغییر فرهنگ رایج روابط جنسی به سود برابری میان دونفر و کنار گذاشتن درک مردانه یکسویه از رابطۀ جنسی. بخش بزرگی از زنان در مصاحبهها بهروشنی از میل به رابطۀ جنسی همراه با برابری میان زن و مرد و یا بهره بردن مشترک از لذّت جنسی سخن میگویند. کسانی با سرخوردگی از رابطههای جنسی قبلی بویژه در چارچوب ازدواجی که به طلاق منجر شده است به نوعی هوشیاری جدید پیرامون رابطۀ جنسی رسیده اند و آن را برای روابط جدید خود بسیار مهم می دانند:
«من در رابطۀ با شوهر اولم هیچوقت ارضاء کامل را تجربه نکردم. از رابطۀ جنسی خوشم می آمد ولی نمیدانستم اورگاسم برای زن هم وجود دارد. این موضوع را برای اولین بار در یک فیلم با دوست پسرم بعد از طلاق فهمیدم… حالا رابطۀ جنسی را قبول می کنم که هر دو نفر در آن راضی باشند» (30 ساله، پزشک)
«ازدواج در ایران برای دختری که بخواهد کمی آزاد باشد زیاد آسان نیست. من 3 تا تجربۀ منفی از رابطه به قصد ازدواج داشتم. هر سه نفر می خواستند جزئیات زندگی دانشجویی مرا بدانند. با چه کسی بودم؛ آیا پسری را بوسیدم یا خیر. آیا دست پسری به من خورده یا نه. یکی از آنها به من می گفت تو خیلی خوب مرا می بوسی حتما با کسی این را یاد گرفتی. بهش گفتم من با کسی که به من شک دارد ازدواج نمیکنم» (30 ساله، کارشناسی ارشد، شاغل).
در خلاء آموزش جنسی در جامعه و نظام آموزشی بسیاری از مهارتها در تجربه و یا در یادگیریهای پنهان و گاه پردردسر شکل میگیرند:
«من در رابطۀ جنسی با دوست پسرم اولم که قرار بود با من ازدواج کند بیشتر تابع او بودم. فکر می کردم باید هر کاری برای لذّت او انجام بدهم. از من خواست اینکار را جلوی دریا انجام دهیم قبول کردم با وجودی که خیلی ترس و استرس داشتم و آرزو می کردم کارش زود تمام شود. همیشه دنبال چیزهایی بود که برای خودش هیجان انگیز است و من در این رابطۀ فقط یک ابژه سکسی بودم…» (32 ساله، کارشناسی، شاغل).
برابری خواهی جنسی به منزله معیار رابطه، زن را در برابر چالش همزیستی با کسی قرار می دهد که باید درک مشابهی از سکسوالیته داشته باشد. درکی که در آن حس برابری و فاصله گرفتن از کلیشههای رایج در جامعه پیرامون رابطۀ جنسی زن وجود دارد:
«از اولین رابطۀ جنسی با یکی از دانشجویان دانشکده خاطره خیلی تلخی دارم. او پس از ارضا شدن بدون توجه به من خوابید تا صبح… شب سختی بود. آن شب برای خودم اشک ریختم از تجربه بسیار بد اولین رابطه… حس گناه نبود، فکر می کردم طرف به من بی احترامی کرده است… بعدها یاد گرفتم سکوت نکنم و به دوست پسرم بفهمانم که من هم در رابطه وجود دارم…» (34 ساله، هنرمند، نقاش).
«من برای خودم بد نمیدانم که تا آخر عمر با ده نفر رابطه داشتهباشم، اما ده تا رابطۀ سالم. اگر کسی فکر میکند من به این خاطر بدکاره هستم بهتراست برود یک دختر باکره پیدا کند» (24 ساله، دانشجوی معماری).
«… از بچگی او را در کوچه می دیدم… وقتی از کانادا برگشت مادرش را فرستاد برای خواستگاری. با خودم گفتم آدمی که در خارج تحصیل کرده باید فکر روشنی داشته باشد. پیش از ازدواج با او رک و راست صحبت کردم. گفتم من باکره نیستم و برایم رابطۀ جنسی خوب مهم است. گفت که برایش گذشتۀ من مهم نیست. ولی بعد از ازدواج رفتارش عوض شد… یکبار به من گفت در رابطۀ جنسی شبیه فاحشهها میشوم…» (35 ساله، کارشناسی حسابداری، شاغل).
برابریخواهی اقتصادی
یکی از ویژگی های مهم کسانی که سبک زندگی همباشی را برمی گزینند استقلال اقتصادی و داشتن شغل است. شماری در مصاحبه ها استقلال مالی را یکی از عوامل آزادی خود تلقی می کنند:
«ما سر مسئلۀ مالی با هم توافق کردیم هر کسی سهم خودش را بگذارد به نسبت درآمد. من حقوقم بیشتر است قبول کردم پول بیشتری خرج کنم. وقتی نگاه می کنم دوستم می خواهد لپتاپ بخرد با حقوق خودش باید شوهرش را راضی کند. شوهرش هم می گوید ضروری نیست هزینههای دیگه داریم» (31 ساله، کارشناسی، شاغل).
«به دوست پسرم گفتم دوست ندارم وقتی می رویم بیرون یا سفر، تو همیشه دست در جیبت کنی. قرار ما ساده است یکبار او حساب می کند و یکبار من. این طوری برای من راحت تر است حس می کنم باری بر روی دوش من نیست و در رابطه آزاد هستم…» (33 ساله، روزنامه نگار شاغل).
آنگونه که از گفتههای بخشی از مصاحبه شوندگان برمیآید بحث مالی و اقتصادی گاه یکی از حوزههای اصلی تنش و برخورد است. در هنجارهای جامعه این مردان هستند که نقش “نان آور” را بازی میکنند و زنان نقش اقتصادی کمتر و یا حاشیهای دارند. تعادل قدرت در روابط زوج از جمله به همین مشارکت مالی زن بازمیگردد:
«پول پیش اجاره خانه را من گذاشته ام بعد هم با کلی بحث و جدل بالاخره توانستم به دوست پسرم حالی کنم که درآمد من مال خودم هست و من سهم خودم را در خرج خانه می دهم» (30 ساله، مهندس شاغل).
گروه کوچکی از مصاحبه شوندگان وابستگی اقتصادی خود را به مردی که با او زندگی میکنند یکی از انگیزههای انتخاب همباشی میدانند. اما در ضمن، در میان آنها هم نوعی تمایل به استقلال مالی دیده می شود:
«حقوق من برای خرج زندگی کافی نیست. او کار آزاد دارد و حقوق من براش مطرح نیست. ولی باز هم ترجیح میدهم کار کنم. نمی خواهم برای هر چیزی دستم پیش او دراز باشد…» (37 ساله، کاردانی حسابداری، شاغل نیم وقت).
برابریخواهی در خانواده
یکی از نکاتی که در بخش بزرگی از مصاحبهها به چشم میخورد دگرگونیهایی است که در درک از نقشهای هنجاری در خانواده بهوجود آمده است. با آنکه شماری از مصاحبه شوندگان رابطۀ کنونی را پیش درآمد و آزمونی برای رفتن بهسوی رابطۀ رسمی می بینند ولی آنچه از نظر ذهنیتی مهم است تفسیر جدید از جایگاه خانواده و نقش های سنّتی در رابطه است. آنها با فردیت جدید خود دیگر نمیخواهند فقط نقش “همسر وفادار” و یا “مادر فداکار” را ایفا کنند.
«ترس من این است که ازدواج به شکل سنّتی آدمها را از یکدیگر دور کند. ببینید ازدواج سنّتی یک چارچوب دارد، منظورم فقط ازدواج سنّتی نیست که مثلا با خواستگاری و بدون آشنایی قبلی انجام می شود. مثلا تصور این است که، زن باید جهیزیه ببرد، مرد باید هزینه زندگی را در بیاورد، زن وظایف خانه داری را انجام میدهد… ازدواج یک اسم بزرگی دارد باعث میشود که حس کنید در همۀ شرایط باید ماند. ولی همباشی این حس را به آدم می دهد که هر وقت تحت فشار قرار بگیرید بتوانید از این زندگی خارج شوید» (32 ساله، شاغل).
«ترجیح میدهم زندگی مجردی و رابطۀ با دوست پسر را تجربه کرده باشم بعد وارد زندگی مشترک بشوم. به نظر من یک مشکل بزرگی که ازدواج داره این است که خیلی زن و شوهر درگیر هم هستند. من در زندگی مجردی چیزی که لذت میبرم این است که تایمهایی هست که مختص به خودمه. فعلاً خیلی چیزها را باید تجربه کنم خیلی کارهای نکرده دارم و هنوز زوده که بخوام زندگیم را بهطور کامل با کسی تقسیم کنم» (24 ساله، دانشجوی رشته هنر، شاغل نیم وقت).
موضوعی که در شمار بزرگی از مصاحبه ها مطرح میشود طلاق و مسائل و مشکلات مربوط به آن است. در کمتر مصاحبهای از طلاق و مسائل مربوط به آن سخنی به میان نیامد:
«اگر بروید دادگاه بگویید این آقا معتاد هست، الان جدیدا میگویند ترکِش بده، کمک کنید ترک کند، اگر بگویید خانم باز است، میگویند اشکال ندارد، در جمهوریاسلامی مرد حق دارد چندتا زن داشتهباشد» (30 ساله، کارشناسی، شاغل).
«یادم میآید تو جلسۀ دادگاه قاضی به من گفت هر اعتیادی که خطرناک نیست. وقتی مرد خرج خانه را می دهد که دیگر مشکلی نیست. چرا میخوای جدا شوی؟ مگه میزنتت؟ خب این تفکر یعنی چه؟ یعنی باید من را می کشت تا میتونستم طلاق بگیرم؟ یا باید کتکم میزد یا اسید میپاشید رو صورتم» (31 ساله، کارشناسی، شاغل).
راه حلهای “شرعی” مانند صیغه شدن برای بسیاری تحقیر آمیز و نپذیرفتنی است هر چند شمار کوچکی ناچار شده اند در موارد مشکل ساز دست بهدامان آن شوند :
«باور کنید برای من کلمۀ صیغه چندش آور است. فکرش را کنید که باید در ازای مبلغی و برای مدت معینی خودتان را به مردی بفروشید و به برده جنسی او تبدیل شوید. حالا بعضی از دوستان وقتی گیر میافتند میگویند صیغه هستیم. برای من همین هم قابل قبول نیست» (32 ساله، کارشناسی، شاغل).
تجربۀ متمایز شدن در زندگی هنجار شکنانه
همخانگی، افراد را به گونه ای مستقیم و چالشی در برابر نهادهای رسمی، خانواده و یا جامعه قرار میدهد. با آنکه شماری از خانوادهها در جامعهای پر از ممنوعیتها و محدودیتها برای جوانان نقش “ضربهگیر” را دارند و تا حدودی خود را با گرایشهای موجود در میان نسل جدید سازگار میکنند و یا دست کم بهطور آشکار در برابر آنها قرار نمیگیرند ولی شکاف نسلی واقعیت مهم تجربۀ روزمرّۀ جامعه است (منادی، 1385). کسانی که سبک زندگی همباشی در شکلهای گوناگون آن را انتخاب میکنند ناچارند نوعی از کنار آمدن با خانواده را برگزینند که در آن هم شیوههای پنهان کاری و ظاهر سازی دیده میشود و هم دوری جستن و یا رابطۀ کنترل شده برای کاستن از تنشها. همین روایت به گونهای دیگر در رابطه با جامعه و مردمانی وجود دارد که چنین انتخاب و سبک زندگی را “ضد ارزش”، “نامشروع” و “غیر شرعی” تلقی میکنند.
هنجارشکنی و فشار اجتماعی
معنای زندگی کردن به شیوۀ هنجار شکنانه در جامعه ای با حکومت دینی دست و پنجه نرم کردن با مشکلاتی است که گاه زندگی عادی روزمره را پردردسر و دشوار میکند. مشکل زوجهای هنجارشکن فقط نهادهای رسمی و نیروهای پلیس نیست. گاه همسایهای کنجکاو و “مؤمن” نقش پلیس را ایفا می کند و مواظب رفت و آمدها و روابط دختران و پسران در داخل ساختمانهاست. در نتیجه یکی از معیارهایی که زوجهای همخانه برای اجارۀ خانه در نظر می گیرند همین میزان آزادی رفت و آمد و عدم نظارت همسایه ها، نگهبان و یا صاحبخانه است:
«مسئلۀ اصلی برای ما دستگاه دولتی است. چون اگر قرار باشد طرف بگذارد برود تو ازدواج رسمی هم این کار را می تواند بکند. ولی در مورد همباشی، این ترس احتمالا همیشه هست که برای ما دردسر ایجاد بشود، همسایهها اعتراض کنند، پلیس و اطلاعات بیایند سراغت» (28 ساله، کارشناسی ارشد، عکاس).
« ما در یک ساختمان ۱۶ واحدی زندگی میکنیم و خوشبختانه صاحبخانه در ساختمان ما نیست. ترجیح من این است که صاحبخانه نزدیک من زندگی نکند.مثلاً از دوستام شنیدم که صاحبخانه وقتی باشد باید خیلی مراعات کنند. برای آوردن دوست پسرشون خیلی احتیاط میکنند. اکثراً خیلی حساس هستند که همسایهها نفهمند که دوست پسر دارند. تو طبقۀ ما یک آدم فضول هست. بعد دو تا پسر مجرد هستند واحد بغلی. کاری به کار ما ندارند» (31 ساله، کارشناسی، شاغل).
«توی سفر ما یک جایی توی چادر بودیم، کنار دریا، نصف شب ساعت سه یک نفر ما را بیدار کرد، آمدیم بیرون، گفت که اینجا چه کار میکنید؟ گفتیم کمپ کردیم خوابیدیم. زن و شوهرین؟ گفتیم نه. گفت یعنی چی؟ یعنی عقد نیستید؟ گفتیم نه. گفت حرامه. گفتیم همینی که هست. گفتیم خانواده ها هم اطلاع دارند. پرسید چرا هتل نمیروید؟ گفتیم که ما پول نداریم. تا گفتیم پول نداریم شیشه رو کشید بالا رفت» (27 ساله، کارشناسی، شاغل).
زنانی که رابطۀ جنسی خارج از ازدواج را تجربه می کنند حتا نمی توانند روی همبستگی زنان دیگر هم حساب کنند :
«با توجه به قداست ازدواج در جامعه در مورد زنانی که به سمت همخانگی می روند همیشه بدبینی وجود دارد. هنوز بحث انتخاب زن در یک رابطه مطرح نیست و مردهای جامعه ما فکر می کنند چون این زن با یک مرد رابطۀ خارج از ازدواج داشته با دیگران هم می تواند داشته باشد و القای همین فکر باعث شده زنها هم به این زنها احترام نگذارند» (25 ساله، دانشجو فوق لیسانس).
مشکلات عملی همزیستی بدون ازدواج گاه به حوزههایی سرایت میکند که تصور آن برای مصاحبه شوندگان دشوار بوده است. مثلاً استفاده از برخی خدمات پزشکی برای زنان می تواند بهدلیل این سبک زندگی دشوار شود.
«برای من پیش آمد که سر مشکلی پیش دکتر رفتم، خواستم صادق باشم و گفتم مجردم. او از معالجۀ من خودداری کرد و با برخوردی بسیار زننده که مدت ها با آن درگیر بودم به من گفت که از مطب او خارج شوم» (31 ساله، کارشناسی، شاغل).
«همین که تو یه هتل نمیتوانید یک اتاق بگیرید یک دردسر در سفرهاست. خیلی جاها ما مجبور بودیم به دروغ تظاهر کنیم که زن و شوهرهستیم یا بریم سراغ راه حل صیغه برای فرار از دردسر» (27 ساله، کارشناسی ارشد، شاغل).
هنجارشکنی و خانواده
پشت کردن به نظم خانوادگی و زندگی به گونهای دیگر می تواند شکاف و تنش آشکاری را در خانواده بهوجود آورد. این تنش و درگیری فرهنگی و اخلاقی ابتدا میان جوان و مادران و پدران پدیدار میشود. اما بهتدریج پای خانوادۀ بزرگ (خویشاوندان) هم به این تنش کشیده میشود. بخش کوچکی از مصاحبه شوندگان موفق شدهاند با گفتوگو و ارتباط نزدیک بهتدریج نظر مثبت خانواده یا بخشی از اعضای آن را جلب کنند. ولی در شمار بزرگی از روایتها تنش و شکاف سبب دوری و حتا درگیری میشود:
«تو ایران انتظار از پسر این است که کار خوب داشته باشد، ماشین و خانه داشته باشد، یا مدرکش رو گرفته باشد. وقتی این شرایط فراهم نیست از نظر خانواده ها یک مشکل بزرگ محسوب است و اجازه ازدواج را نمی دهند. ما هم به همین خاطر تصمیم گرفتیم با هم زندگی کنیم تا ببینیم بعد چه می شود» (30 ساله، کارشناسی ارشد، شاغل).
«ما ناچاریم با خانواده ارتباط نداشته باشیم. پدرم به هیچ وجه نمی تواند با این قضیه کنار بیاد، به این خاطر که یک پسزمینۀ مذهبی دارد. از نظر او زندگی من کاملاً غیرقابل قبول است. با این که فکر مادرم بازتر است ولی او بین پدرم و ما انتخابی ندارد» (29 ساله، کارشناسی ارشد طراحی، شاغل).
«من خودم الان ده ساله دارم راحت زندگی میکنم. ولی برای دیگران باید قایم کنم، مثلا من سر اون یکی دوستپسرم، بهتر بود خالهام نفهمد، این نفهمد، آن یکی نفهمد. اجازه نمیدادم بدانند» (31 ساله، کارشناسی، شاغل).
آن گونه که مصاحبهها نشان میدهند شماری از خانواده ها کم و بیش در جریان رابطۀ دختر خود هستند ولی این مطلع بودن و مخالفت شدید نکردن به معنای پذیرش علنی روابط جنسی خارج از ازدواج نیست. موضوع اصلی این است که در بسیاری از موارد گفتوگو میان خانواده و نسل جوان بر سر رابطۀ با دیگری به بن بست کشیده می شود. به نظر میرسد گاه شکاف ژرف میان نهادها و هنجارهای رسمی و نسل جوان بر رابطۀ آنها با خانواده آثار مهمی دارد. به عبارت دیگر، سایۀ جامعه و فشارهای هنجاری بر فضای گفتوگو میان خانواده و نسل جوان سنگینی میکند. خانوادهها گاه میتوانند در گفتوگوی با دختر و یا پسر خود با این سبک زندگی کنار بیایند، ولی مشکل برای بسیاری از افراد نهادهای رسمی و دیگراناند که از آنها دربارۀ فرزندانشان و نوع زندگیشان می پرسند و فشار بیرونی گاه سبب مخالفت آشکار و یا منفعل در خصوص همباشی و رابطۀ جنسی بیرون از ازدواج می شود:
«من مامانم را میپیچانم. نمیگذارم بیاد یا مثلاً اگر بشود وقتی بیاد و برود که دوست پسرم نباشد. صد در صد می دانم که خانوادهام هیچ وقت قبول نمیکنند چنین چیزی را. من فکر نمی کنم جامعه هم از من چنین چیزی را بپذیرد» (28 ساله، دانشجوی دکترا، شاغل نیمه وقت).
« خانوادۀ دوستم تو روستا زندگی میکنند، بعد همه اینستاگرام دوستم رو فالو میکنند. به مادرش گفته بودند مبارکه، آقا پسر داماد شده، چرا خبر ندادید؟ بعد مادرش به او گفته یعنی چی این کارا؟ قشنگ مثل بچه آدم ازدواج کنید، ماشین بخرید، خونه بگیرید، بچه بیارید، اینجوری که نمیشود زندگی کرد» (27 ساله، کارشناسی، شاغل).
«وقتی دماغم را عمل کردم، پدر و مادرم حتا از من نپرسیدند از کجا پول آورده ای برای عمل… . یعنی نمیخواستند بدانند. ظاهرش این است که بعد از چند تا دعوا قرار شده دیگر در کار من دخالت نکنند. حتا به نظرم ترس دارند از دانستن دربارۀ زندگی خصوصی من در تهران. وگرنه برای من کاری نداشت به آنها بگویم دوست پسر من پزشک است و من بیشتر وقتها خانۀ او هستم…» (26 ساله، دانشجوی کارشناسی ارشد فیزیک).
آموختن زندگی اجتماعی به سبک متفاوت
زندگی نیمه پنهان به معنای سبک خاصی از زندگی است که در آن بهگونهای دائمی باید مراقب همه چیز بود برای فرار بی وقفه از دید کسانی که می توانند دردسرساز باشند. این شیوۀ زندگی که گاه فرد را به دروغ گویی و ریا کاری وادار می کند می تواند برای شماری پر از تنش و فشار روانی دائمی باشد:
« اگر از ما بپرسند ما میگوئیم ازدواج کردیم. بعد مثلا خیلی از فالوئرامون یا وقتی خانه دوستان می رویم ، از ما میپرسند ازدواج کردید؟ بهناچار جواب می دهیم ازدواج کردیم. چون من رابطۀ خودم را با دوست پسرم مثل یک ازدواج می دانم. فقط من با اون سند جمهوری اسلامی مشکل دارم..»(31 ساله، کارشناسی، شاغل).
«من دیگر حسابی پوست کلفت شدم. 15 سال پیش در زیر زمین خانۀ خودمان یک اتاق داشتم اسمش را گذاشته بودم به شوخی زندگی زیرزمینی. چون می شد مستقل باشی، موسیقی با صدای بلند گوش کنید. البته دوست پسرم هم یواشکی می آمد پیش من. الان از خانواده جدا شدم و خانۀ مستقل دارم، هم محل زندگی است هم کار. خانواده هم عادت کرده به شیوۀ زندگی من. ولی هنوز زندگیام بهنوعی زیر زمینی است..» (35 ساله، گرافیست شاغل).
«اینکه من همیشه حواسم جمع باشد کسی نفهمد و پنهان کنم کار آسانی نیست. این که استرس داشته باشم، رفت و آمدهایم را کنترل کنم بار و فشار روانی بر من وارد می کند. هیچ نهاد و جایی نیست که بخواهد از حقوق کسی مثل من دفاع کند. چون این شکل زندگی رسمیت ندارد…» (32 ساله، مهندس، شاغل).
یکی از راه های فرار از انزوای اجتماعی در جامعه ای که سبکهای زندگی غیرهنجاری را نمیپذیرد شکل دادن به شبکههای بسته است که افراد آن به شیوهای خاص زندگی میکنند و یا همباشی را میپذیرند. شبکههای اجتماعی کوچک منزوی به فضاهای زندگی و هویت یابی جایگزین تبدیل می شوند:
«تقریبا نصف اطرافیان و دوستان من به این شیوه زندگی میکنند و از زمانی که با این سبک زندگی آشنا شدم بیشتر با کسانی معاشرت می کنم که با این طرز زندگی مشکلی ندارند». (31 ساله، شاغل وکیل).
«بیشتر رابطۀ ما با کسانی هست که ما را همینطوری قبول دارند و یا دوستان ما که شبیه ما زندگی می کنند… این آدم ها هم زیاد نیستند. ما با این گروه این طرف و اون طرف می رویم» (28 ساله، کارشناسی ارشد کامپیوتر، شاغل).
بحث و نتیجه گیری
نتایج مصاحبهها نشان میدهند که معنای هنجار شکنی در رابطۀ جنسی و ازدواج برای همگان یکسان نیست. در مورد برخی می توان از مقاومت خاموش و منفعل سخن به میان آورد. این گروه بیشتر به نیازها و حسهای شخصی توجه دارند. مقاومت آشکار در مورد کسانی صدق می کند که معنای رفتار خود را در رابطۀ هنجارها و نهادهای رسمی تفسیر میکنند. مخالفت با ازدواج یا مخالفت با مربوط کردن ازدواج به رابطۀ جنسی بیشتر از دیدگاه مخالفت با ازدواج به سبک و سیاق سنّتی و پذیرش فرودستی زن و یا قیّم بودن مرد است. این گروه با ازدواجی موافقاند که در آن همزیستی تفاهمی و بین الاهذانی میان دو نفر شکل گیرد. معیارهایی که شمار بزرگی از زنان مصاحبه شده به خاطرشان به زندگی با سبک هنجار شکنانه پناه آوردهاند برابری در زوج، احترام به فردیت و آزادی زن است. ازدواجی که بهصورت قراردادی برای رابطهای نابرابر باشد، از سوی قوانینی تحقیر آمیز مورد حمایت قرار گیرد یا خواست فرزندآوری یا انجام نقش همسر فداکار و مطیع را در پی آورد آنها را بدبین میکند. گاه اهمیت استقلال فردی و برابری در رابطۀ زناشویی تا به آن اندازه است که حتا دورنمای مجرد ماندن تا پایان عمر و یا بچه دار نشدن هم آنان را از چنین انتخابی باز نمی دارد.
تحلیل مصاحبهها با زنانی که تجربۀ اشکال گوناگون همباشی را از سر میگذرانند نشان دهندۀ دگرگونیهای ذهنیتی مهمی است که در حوزۀ سکسوالیته و نهاد ازدواج در میان گروههایی در بطن جامعه ایران و بهرغم فشارهای هنجاری و نظارت و کنترل نهادهای رسمی شکل گرفته است. پویایی ذهنیتی جدید اجازه می دهد مفاهیمی مانند ازدواج و یا خانوادۀ سنّتی و نقشهای مردانه و زنانه در آن، که برای بسیاری در جامعه بدیهی و طبیعیاند، به پرسش کشیده شوند. این خوانش سنجشگرانه نوعی استقلال و خودمختاری و غلبه بر “شبح دیگری که هر کس در وجود خویش دارد” و توجه بیشتر به علاقه و حس های فردی در رابطۀ زناشویی را در پی می آورد. واقعیت این است که رابطۀ جنسی پیش از ازدواج و سهل-گیری جنسی به پدیدۀ رو به گسترش و “آشکار” در جامعۀ ایران تبدیل شده است. همزمان بر خلاف بسیاری کشورهای دیگر، رواج روابط جنسی خارج از ازدواج با گسترش چشمگیر اشکال همخانگی همراه نیست چرا که هنجارهای رسمی، سنّت های اجتماعی و فشار نهادهای کنترل اجتماعی انتخاب این سبک زندگی را پرهزینه و دشوار میسازد.
همانگونه که مصاحبه ها نشان میدهند همزیستی بین الاهذانی زمانی می تواند در عمل و در تجربههای فردی شکل گیرد که زنان صاحب بدن خود و تصمیم گیرنده درباره رابطۀ جنسی خود باشند. به نظر می رسد این دسته از زنان بدنی را که متعلق به دیگری (شوهر، برادر و پدر) بود و ناموس آنها به شمار میرفت را باز پس میگیرند. دشواری این فرایند انسانشناختی غلبه کردن بر موانع روانشناسانه، اخلاقی و هنجاری در رابطۀ با دیگران و در درون خویش است. درست به همین دلیل است که ساخت و پرداخت ذهنیّت جدید پیرامون رابطۀ جنسی و میل به سوژه بودن در رابطۀ زوج به شکل گیری خویشتن جدیدی می انجامد که ویژگی آن مخالفت آشکار با هنجارها و نظام ارزشی حاکم است. برای این دسته از زنان، همسر و مادر وفادار بودن برای این یا آن مرد دیگر هنجار اصلی زن بودن در جامعه را تشکیل نمیدهند. چنین زنی دیگر ناموس مرد نیست، بدون قیّم وجود دارد و به گفتۀ یکی از مصاحبه شوندگان “عشق در رویاها و برای دیگری” را کنار گذاشته و به بازیگر برابر حقوق در زوج تبدیل شده است.
رویداد اصلی در همباشی دگرگونی در رابطۀ قدرت است. بخش مهمی از مصاحبه با زنانی که یکی از اشکال روابط جنسی خارج از ازدواج را تجربه کرده اند حکایت از ظهور زنانگی می کند که در آن برابری در رابطۀ با دیگری خواستی اساسی است. به نظر می رسد این میل آشکار به برابری در رابطه هم واکنشی (به نابرابری های موجود) است و هم ادراکی (تجربه سنجشگرانه، شناخت، هوشیاری جدید). بخشی از این هوشیاری واکنشی است به بی عدالتیها و تناقضهای بزرگ در جامعۀ ایران و وجود هنجارهایی که موجب نابرابری میان زنان و مردان میشود. در نگاه بخش بزرگی از مصاحبه شوندگان هنجارها و قوانین موجود، ظالمانه و به زیان زناناند. بخش بزرگتر این هوشیاری مربوط می شود به نوعی آگاهی و درک جدید از چگونه زن بودن: « فکر می کردم در جامعه ای که در آن نابرابری و ظلم به زنان بخشی از قوانین است کسی را پیدا کرده ام که طرفدار برابری است. اما این مرد که در ظاهر صحبت از مخالفت با سنّت می کرد در توقعاتی که از من داشت کاملا سنّتی بود». یکی از جنبه های مهم روند سوبژکتیویته برابری خواهی و یا زن بودن به گونهای دیگر (به گونه غیر هنجاری) فاصله گیری سنجشگرانه از نقشهای سنّتی و تکیه به تجربهها و شناخت شخصی در رابطۀ جنسی است. در هر جامعهای سکسوالیته، ازدواج و خانواده نوعی از رابطه است با خویش، با دیگری و با محیط بیرونی و دنیا. ذهنیّت و تخیّل فردی در رابطۀ پرتنش میان خویش و دیگری شکل می گیرد، متحول می شود و بر هویت جنسی فرد تأثیر میگذارد. در آنچه زنان پیرامون تجربهها و نگاه خود به سکسوالیته گفتهاند دو سطح از رابطه مشاهده میشود. رابطۀ اول میان خویشتن و دیگری است. نوعی گفتوگوی پیوستۀ آشکار و پنهان، خواسته و ناخواسته، مستقیم و غیر مستقیم. زمانی این گفتوگو رودررو و خواسته است و زمانی هم خاموش و غیر مستقیم. فرد با روابط اجتماعی و خانوادگی، با مشاهده، خواندن و یا گوش دادن، به بازنمودها و دنیای ارزشی خود بازمیگردد و پیرامون آنها چند و چون میکند: «این خانم به شدت باحجاب بود. روسریاش را تا چونهاش میآورد. همش از خدا و نماز و دعا و اینچیزها حرف می زد. بهش گفتم تو که اینقدر معتقدی، چطور به شوهرت خیانت میکنی؟ شوهرش هم زندان بود. برگشت گفت من این آدم را دوست دارم…».
رابطۀ دوم میان خویشتن و خویشتن است در گفتوگوی درونی و خاموش. بازاندیشی پیرامون ارزشها و هنجارها، کیستی زنانه، ازدواج، گناه ویا لذّت ورابطۀ جنسی: «وقتی با خودم فکر می کنم میبینم هنوز در 28 سالگی آمادگی ازدواج و بچه دار شدن ندارم. دلم میخواهد، آدم با تجربه و پخته تری بشوم. یک شکست عشقی بد داشتم در 23 سالگی. دنیا روی سرم خراب شده بود. رفتم پیش یک روانشناس. دو سال طول کشید تا برگردم به حالت عادی…».
خویشتن و تخیّل زنانۀ جدید و زن بودن به گونهای دیگر از درون این دو گفتوگوی پیوسته متولد می شود. در اینجا می توان از نوعی دگرگونی هستیشناسانۀ شماری از زنان سخن گفت که در اثر پویایی دنیای ذهنی، تجربهها و یادگیریهای عملی شکل میگیرد. وجه نمادین این هوشیاری و تخیّل با تفسیرها و برداشتهای افراد پیوند خورده است. خوشبختی، عشق، لذّت، ازدواج، رابطۀ جنسی، بدن، گناه و باکره بودن یا نبودن مفاهیمیاند که در این دیالکتیک پیچیدۀ چند بعدی دارای معنا در وجه نمادین میشوند. اگر در گذشته حس دوست داشتن خیالی یا واقعی در رابطۀ سطحی و کوتاه پیش از ازدواج حاصل میشد و فرد هم به آن رضایت میداد و آن را میپذیرفت، امروز نیاز به اطمینان به معنای رابطه با معیارها و خواست های جدید نزد گروهی از زنان بهوجود آمده است: «2-3 سالی لازم بود تا با موضوع باکرگی کنار بیایم و از شرّ این تابو که رو مغزم فشار می آورد خلاص بشوم. فکر نکنم به اینکه بهخاطر یک رابطۀ جنسی شدم یک دختر معیوب و خراب».
بخش بسیار بزرگی از مصاحبه شوندگان متعلق به طبقه متوسط شهری، شاغل و دارای تحصیلات دانشگاهی و یا ساکن تهران و شهرهای بزرگ-اند و تقریباً همۀ آنها از طریق رسانه ها ارتباط زنده و فعالی با دنیای امروز دارند. این متغیرهای عینی که در پژوهشهای همانند نیز یافت میشوند در دگرگون کردن دنیای بازیگران اجتماعی نقشی فعال ایفا میکنند. اما این عوامل “بیرونی” به تنهایی و بهصورت خطی سبب دگرگونیهای ذهنیتی و تخیّل اجتماعی نشدهاند. اتفاق مهمی در دنیای ذهنی و تخیّل این زنان بهوقوع پیوسته و شهامت اجتماعی که در رفتارهای آنها مشاهده می شود دارای اصالت پدیدۀ نهادگزاری در جامعه است. سکسوالیه از این منظر در ایران به جنبهای خصوصی و فردی فرو کاسته نمیشود و یکی از حوزههای مهم زایش پردرد هویت زنانۀ متفاوت نوپیدایش در جامعه است.
زنانی که در مصاحبهها شرکت کردند در روابط زناشویی خواهان بهرسمیّت شناخته شدن عاملیّت زنانهاند و رفتن بهسوی روابطی که می تواند برای آنها پیامدهای اجتماعی منفی مانند طرد شدن، انزوا، مجازات، انگشتنما شدن و بازماندن از زندگی اجتماعی متعارف را داشته باشد. اینگونه متمایز شدن از دیگرانی که هنوز در چارچوب فرهنگ سنّتی به زن مینگرند در عمل منجر به شکل گرفتن گروهی در جامعه میشود با هویت خاص. بهوجود آمدن شبکه های بسته میان کسانی که همخانگی را تجربه میکنند و یا روابط خارج از ازدواج دارند نوعی سپر حفاظتی در برابر اکثریتی است که این سبک زندگی را نمیپذیرد. واکنش منفی نهادهای رسمی و جامعه به این پدیده، در عمل از شکلگیری پویایی طبیعی و بدون تنش جلوگیری میکند.
دادههای این پژوهش کیفی مربوط به زنانی میشود که با کنش هنجارشکنانه در امر رابطۀ جنسی در روندهای دشوار نوسازی روابط خانوادگی و سکسوالیته مشارکت میکنند. اما در ضمن نباید تصور کرد که روابط زن و مرد در چارچوب خانواده ـ هنجاری همواره نابرابر و ظالمانه است. مطالبات و تجربههای برابری خواهانه در درون ازدواجهای رسمی هم وجود دارد و رو به گسترش است. گسترش رفتارهای جدید جمعیتی در سطح کلان از جمله به دلیل تسلیم نشدن زنان به روابط یکسویه و زورگوییهای مردانه در روابط زناشویی و اهمیت پیدا کردن همزیستی تفاهمی است. این دو حرکت، یکی آرام و خاموش، دیگری رادیکال و پرخروش، در برابر یکدیگر نیستند و بهطور موازی برای تغییر جامعه و جایگاه زنان مشارکت میکنند.
* استاد جامعهشناسی در دانشگاه لورن Lorraine (نانسی، فرانسه)
منابع
آزاد ارمکی، ت. (1386). جامعه شناسی خانواده ایرانی. چاپ اول. تهران: سمت.
آزاد ارمکی، ت. و شریفی ساعی، م .ح. (1390) تبیین جامعه شناختی روابط جنسی آنومیک در ایران ،جامعه پژوهی فرهنگی، 2، 435 – 462
آزاد ارمکی، ت.، شریفی ساعی، م. ح.، ایثاری، م.، طالبی، س. (1390). سنخشناسی الگوهای روابط جنسی پیش از ازدواج در ایران. جامعه پژوهی فرهنگی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 2 (2)، 34-1.
آزاد ارمکی، ت.، شریفی ساعی، م. ح.، ایثاری، م.، طالبی، س. (1391). همخانگی: پیدایش شکلهای جدید خانواده در تهران. جامعه پژوهی فرهنگی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 3 (1)، 43- 77.
اعزازی، ش (1387). جامعه شناسي خانواده. تهران: روشنگران و مطالعات زنان
باستانی، س.، گلزاری، م.، روشنی، ش. (1389) طلاق عاطفی، علل و شرايط ميانجی. مجله بررسی مسائل اجتماعی ايران، 3 (1)، 241-245.
بخارايی، ا. (1386). جامعه شناسی زندگي هاي خاموش در ايران (طلاق عاطفی). تهران: پژواك جامعه.
بهروزیان، ب.، حسنوند، ا. (1395) بازسازی معنایی روابط جنسی پیش از ازدواج: ارائه یک نظریه زمینه ای. مجله علوم اجتماعی دانشكده ادبيات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، 13 (2)، 187-212.
خلج آبادی فراهانی، ف.، کاظمی پور، ش. و رحیمی، ع. (1392) بررسی معاشرت با جنس مخالف پیش از ازدواج بر سن و تمایل به ازدواج در دانشجویان شهر تهران ، خانواده پژوهی، شمارۀ 33.
خلجآبادی فراهانی، ف. و مهریار، ا ه. (1389). بررسی نقش خانواده در ارتباط با جنس مخالف در دختران دانشجو در تهران. خانوادهپژوهی، 24: 449- 468.
رفاهی، ژ.، گودرزی، م. و میرزایی چهارراهی، م. (1391). بررسی عوامل مؤثر بر شکلگیری رابطۀ دوستی پیش از ازدواج بین دختران و پسران دانشجو. جامعهشناسی زنان، 1: 117- 133.
زارع شاهآبادی، ا. و سلیمانی، ز. (1391) بررسی عوامل مرتبط با گرایش دانشجویان به روابط پیش از ازدواج در دانشگاه یزد. فصلنامۀ رفاه اجتماعی، 45: 339- 365.
ساروخانی، ب. (1385). مقدمه ای بر جامعه شناسی خانواده. تهران: سروش.
صفایی، م. (1390). جوانان و عشق؛ تأثیر زمینههای اجتماعی در مفهومپردازی رابطه عاشقانه. مجله اجتماعی روانشناختی زنان، 9 (2) :81-104.
ضرابی، و.، مصطفوی، ف. (1390) بررسی عوامل موثر بر سن ازدواج زنان در ایران. یک رویکرد اقتصادی. فصلنامه پژوهش های اقتصادی، 11 (4): 33-64.
عزتی، ن. و کاکابرایی، ک. (1995). پیش بینی خیانت زناشویی بر اساس کیفیت زندگی زناشویی و 5 عامل بزرگ شخصیتی. ماهنامه پژوهش ملل، 1 (9): 75-82.
عظيمی هاشمی، م.، رستا، م.، عابدزاد نوبريان. (1392) بررسي عوامل موثر بر بروز طلاق عاطفي ميان زوجين در خانواده. فصلنامه مطالعات جامعه شناختي ايران، 3 (10) : 31-46.
عظیمی هاشمی، م.، اعظم کاری، ف.، بیگناه، م.، رضا منش، ف. (1394). ارزش ها، نگرش ها و الگوهای کنش جوانان در خصوص همسر گزینی و رابطه پیش از ازدواج. راهبرد فرهنگی، 29: 179-212.
علی تبار، ه.، قنبری، س.، زاده محمدی، ع.، حبیبی، م. (1993) بررسی رابطه بین روابط جنسی پیش از ازدواج با نگرش به روابط فرازناشویی. فصلنامه خانواده پژوهی، 10 (38) : 255-267.
قاراخانی، م. (1386). دختران جوان و ارزش های زنانگی (پژوهشی در میان دانش آموزان متوسطه شهر تهران). مطالعات فرهنگی و ارتباطات. 3 (9):7 – 28.
قدوسی، س.، بیات، ف. (1393) ازدواج سفید: درد یا درمان. زنان امروز، 1(5): 1-12.
قنبریان، م. (1396). بررسی ازدواج سفيد در نظام حقوقی ايران و غرب (مدرنيته). فصلنامه مطالعات حقوق، 17: 169-181
کاظمی پور، ش. (1388) سنجش نگرش جوانان نسبت به ازدواج و شناخت آثار و پیامدهای آن. دانشگاه اسلامی، ش 42: 75-95.
کریمیان، ن.، سالاری، س.، ملکاری، ب. (1394). رابطه همخانگی در ایران: بررسی کیفی علل و انگیزههای گرایش. فصلنامه مطالعات روانشناسی، 6 (21): 177-199.
گرمارودی، غ.، مكارم، ج.، علوی، ش. و عباسی، ز. (1388). عادات پرخطر بهداشتی در دانش آموزان شهر تهران. فصلنامه پژوهشكده علوم بهداشتی جهاد دانشگاهی (پايش)، 9 (1): .11-19.
گلچین، م.، صفری، س. (1396). کلان شهر تهران و ظهور نشانه های الگوی تازه ای از روابط زن و مرد؛ئمطالعه زمینه ها، فرایند، و پیامدهای همخانگی. تحقیقات فرهنگی ایران. 10 (1)، 29-57.
لادیه-فولادی، م. (2003) جمعیت و سیاست در ایران از سلطنت مشروطه تا جمهوری اسلامی. موسسه ملی مطالعات جمعیت شناسی فرانسه، دفتر شماره 150.
محمدی، ف. و محمدی، ح. (1395) مطالعۀ کیفی پیامدهای ارتباط با جنس مخالف در میان نوجوانان دختر و پسر
(مطالعۀ موردی: نوجوانان شهر مشهد). مطالعات و تحقيقات اجتماع در ایران، 5 (4)، 641-662.
مرکز آمار ایران ( 1359 ). نتایج سرشماري عمومی نفوس و مسکن سال 1355. تهران: مرکز آمار ایران.
مرکز آمار ایران ( 1385 ). نتایج سرشماري عمومی نفوس و مسکن سال 1385. تهران: مرکز آمار ایران.
مرکز آمار ایران، ( 1390 ). نتایج سرشماري نفوس و مسکن سال 1390 . تهران: مرکز آمار ایران.
مرکز آمار ایران (1395) نتایج سرشماري نفوس و مسکن سال 1395. تهران: مرکز آمار ایران.
موحد، م. و عباسی شوازی، م. ت. (1385) بررسی رابطۀ جامعه پذیری و نگرش دختران به ارزش های سنّتی و مدرن در زمینۀ روابط بین شخصی بین دو جنس پیش از ازدواج. مطالعات زنان، 1 ، 67 – 99 .
منادی، م. (1385). جامعه شناسی خانواده. تهران: نشر دانژه.
نصرتی نژاد، فرهاد و بهرامی، گیتی. (1396) عوامل تعیین کننده همباشی. فصلنامه مددکاری اجتماعی. 6 (2)، 35-42.
Afary, J. (2009). Sexual politics in modern Iran. Cambridge, England: Cambridge University Press.
Becker, H.S. (1985). Outsiders. Études de sociologie de la déviance. Paris : Editions Métailié.
Berger, P. & Luckman, T. (1967). La construction sociale de la réalité. Paris : Armand Colin.
Bozon, M. (2009). Sociologie de la sexualité, Paris, Armand Colin.
Cefaï, D. (1998). Phénoménologie et sciences sociales. Alfred Schutz : Naissance d’une anthropologie philosophique. Paris et Genève : Librairie Droz.
De Singly, F. (2017). Sociologie de la famille contemporaine. Paris : Armand Colin.
Foucault, M. (1976). Histoire de la sexualité, T.1 : La volonté de savoir (1976) T.2 : L’usage des plaisirs, T3 : Le souci de soi (1984), Paris : Gallimard.
Foucault, M. (1984). Le souci de soi. Paris : Gallimard.
Khalajabadi Farahani F, Cleland, J. & Mehryar AH (2011). Associations between family factors and premarital heterosexual relationships among female college students in Tehran. Int Perspect Sex Reprod Healh, 37(1).
Le Goff, J. (1991). Le refus du plaisir, dans Amour et Sexualité en Occident. Paris : Seuil.
Mahdavi, P. (2009). Passionate uprisings: Iran’s sexual revolution. California, CA: Stanford University Press.
Mead, M. (1963). Moeurs et sexualité en Océanie. Paris : Pocket, coll. «Terre humaine » (rééd.).
Nazio, T. (2008). Cohabitation, Family & Society. London: Routledge.